اين کار زيباي هادي خرسندي شرح حال خيلي از لحظات تاريخ و زندگي ماست। زياد در قيد و بند زمان خاصي نيست هرچند در زمان خاصي و براي زمان خاصي سروده شده.
باران سياه
روزي که آسمان وطن غصه دار بود
روزي که زندگاني مردم تباه شد
باران که در لطافت طبعش خلاف نيست
چون روزگار مردم ايران سياه شد
در انتظار سبزه و شوق سپيده اي
ما را بجز سياهي و سرخي نصيب نيست
در شهر حوض قرمز و فواره هاي خون
همشهريان، سياهي باران عجيب نيست
آن ابر دل سياه که بر شهر خيمه زد
سيل سياه راه به نهر و به جو گرفت
پر شد ز آب تيره آن حوض مسجدي
شيخ آمد و در آب سياهش وضو گرفت
شهريست پر سياهي و شيخان ز هر طرف
هم دل سياه و جامه سياه و عبا سياه
هم غرق در سياهي خود نائب امام
هم دين سياه و بنده سياه و خدا سياه
بلبل که با بهار سرش گرم عشق بود
افسرده از سياهي گلهاي باغ شد
وان نازنين کبوتر خرد سپيد بال
حيران از اين شباهت خود با کلاغ شد
ديدند مرد مومن همسايه را به بام
در وحشت از رسيدن آخرزمان شده
وان کودکي که عاشق نقاشي است و رنگ
در ماتم از سياهي رنگين کمان شده
در راه پاکسازي اين ابر تيره دل
بايد همه نهيم به يک سو درنگ خويش
واندر رهايي از اين بارش سياه
ايمان بياوريم به چتر سه رنگ خويش
سروده هادي خرسندي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر