چه شبهاییه این شب ها ...

از ساعت هفت و هشت شب با یک ک ک ...الو لو و .... و یک طبل بزرگ شروع می کنند. تا دوازده شب چنان کنسرتی اجرا می کنند که محمد رضا گلزار باید بیاد و یاد بگیره. نوحه خونشون هم هرچی آهنگ ابی و هایده بلده می خونه و دو سه تا "ابوالفضل" و "حسین" و "زهرا" قاطیش می کنه و ارائه میده. یواش یواش بوی غذا که راه میوفته مردم و لات و لوت های محل جمع می شن. چهار تا سبیل کلفت و چند تا جوجه خروس که سبیل هاشون داره سبز می شه و عشق پرچم گر فتن و اینجور کارها هستند زنجیر به دست راه میوفتند و زنها هم چادر به سر دنبالشون زل می زنن به این مردها. دیگه اینجا فوتبال نیست که عیب داشته باشه زنها چشمشون به مردها بیوفته . گناه که نیست هیچ، تازه ثواب هم داره. مردها هم که مورد توجه قرار می گیرند بادی به غبغب می دن و زیر چشمی حواسشون به اطرافه و از اینکه جلب توجه می کنند توی دلشون قند آب می شه . آخرش هم چند تا چشمک و شماره تلفن و چندین ظرف غذا جا به جا می شه و همه میرن خونشون.
خلاصه آخرشب که می شه، حسین راضی، احمد راضی ، شهرداری راضی و بر و بچه های محل شکم سیر و راضی سرشون رو روی بالش می ذارن و به خواب خوش می رن. این وسط من می مونم و و یک کله پر از درد و کوله بار سنگین گناهان که باید تا آخر عمر بدوش بکشم !
۲ نظر:
"دیگه اینجا فوتبال نیست که عیب داشته باشه زنها چشمشون به مردها بیوفته"
خیلی باحال بود. ما هم راضی
جالب بود
خیلی خوب گفتی مرسی
ارسال یک نظر