۱۳۸۶ اسفند ۲۵, شنبه

به استقبال نوروز



با همين ديدگان اشک آلود
از همين روزن گشوده به دود
به پرستو ، به گل ، به سبزه درود
به شکوفه ، به صبحدم ، به نسيم
به بهاري که مي رسد ار راه ،
چند روز دگر به ساز و سرود

ما که دل هايمان زمستان است
ما که خورشيدمان نمي خندد
ما که باغ و بهارمان پژمرد
ما که پاي اميدمان فرسود
ما که در پيش چشممان رقصيد
اينهمه دود زير چرخ کبود
سر راه شکوفه هاي بهار
گريه سر ميدهيم با دل شاد
گرية شوق ، با تمام وجود

سالها ميرود که از اين دشت
بوي گل يا پرنده اي نگذشت
ماه ، ديگر دريچه اي نگشود
مهر ديگر تبسمي ننمود

اهرمن مي گذشت و هر قدمش
ضربه هول و مرگ و وحشت بود
بانگ مهميزهاي آتش ريز
رقص شمشيرهاي خون آلود
اژدها مي گذشت و نعره زنان
خشم و قهر و عتاب مي فرمود
وز نفس هاي تند زهرآگين
باد همرنگ شعله بر مي خاست
دود بر روي دود مي افزود

هرگز از ياد دشتبان نرود
آنچه را اژدها فکند و ربود
اشک در چشم برگها نگذاشت
مرگ نيلوفران ساحل رود
دشمني ، کرد با جهان پيوند
دوستي ، گفت با زمين بدرود

شايد اي خستگان وحشت دشت
شايد اي ماندگان ظلمت شب
در بهاري که مي رسد از راه
چند روز دگر به ساز و سرود
گل خورشيد آرزوهامان
سر زد از لاي ابرهاي حسود
شايد اکنون کبوتران اميد
بال در بال آمدند فرود

پيش پاي سحر بيفشان گل
سر راه صبا بسوزان عود
به پرستو ، به گل ، به سبزه درود
================
جواب اين شعر رو سرکار خانم سيمين بهبهاني به زيبايي و استادي هرچه تمام سروده که در کارت پستالي که برايتان خواهم گذاشت آمده است
کاوه مرادي

هیچ نظری موجود نیست: