۱۳۸۸ تیر ۱۰, چهارشنبه

البته بيت اولشو چون ميدونستم پذيرفتنش براي خيلي ها سخته تغيير دادم و توي دل خودم نگه مي دارم
======================
ببين که نيست عدالت در اين سرا موجود
جواب مردم ما تيغ و تازيانه نبود
تن تناور ايران من تبر خورده ست
و سوخت کلبه وجدان و راستي شد دود
کهن ديار مرا مست دين چنان سوزاند
که نقش و طاق وطن گشت دود اندود
شرار اهرمن آنسان صفاي خانه گداخت
و رنگ و روي زمان مرا به دود آلود
که سالهاست در اين سينه مي کند پنجه
دمي و بازدمي در هواي دودآلود
خزان که برگ سبز درختانمان دزديد
به زرد آن، قدمش فرش کرده چه زود
همين جماعت مرده که فرش پاي تو اند
به شاخ جنگل ما دوش سبز و شادان بود
شبي که سبزي نام تمامان خشکيد
به غير بغض به بهتم کلام نبود
تمام خط سفيدت سياه خوانده شده ست
به حکم روبه مذهب به دست ديو حسود
همان که ريشه ما زير و رو به تيشه بکرد
به شيوه اي که ز بيخ و ز بن کند نابود
قسم به خاک وطن گر که مرگ من کاريست
ز بود، خود برهانم و پرکشم به نبود
غلام همت آنم که زير چرخ کبود
به رزم خويش فدا کرده پشت و چشم کبود
============ کاوه

هیچ نظری موجود نیست: