۱۳۸۷ آذر ۲۴, یکشنبه

یک داستان- گاهی از آسمان نگاه کن- پاره ی یکم

دیگه این دفعه کارو یه سره می کنم.هیچ وقت مثل این بار مصمم نبودم با هر شماره ای که به کنتوردیجیتالی برج آفتابگردون اضافه میشه اراده ی منم قویتر میشه.خاطره ها مثل آوار رو سرم هوار شدن،چشام روی شماره های کنتر گیر کردن4،3،2،پنجو دیگه مثه یه هاله ی تار می بینم.همش هفت سالم بود- دو تا خط خیس رو صورتم حس می کنم- مادر بی چاره ی من! آخه چرا من؟ به خدا خیلی ظلمه. من تازه می خواستم برم مدرسه، تازه می خواستم یاد بگیرم براش بنویسم "مادر دوستت دارم!" و کارت پستال پر از رزهای قرمز و روز تولدش با دست خط خودم بهش هدیه بدم. این اولین و شاید بزرگترین شکست عاطفی زندگی من بود، هیچ تناسبی بین گرسنگی فاجعه و کوچکی طعمه که دل من بود وجود نداشت! یادمه تابستون سال بعد بابام برای اینکه کمتر بهونه گیری کنم یه دوچرخه نارنجی برام خرید، خیلی دوستش داشتم ولی نه اندازه ی مامانم. یه روزبعد از ظهر با چند تا از بچه ها جمع شدیم تو کوچه.7 نفر بودیم با سه تا دوچرخه. رائد گفت بچه ها مسابقه، دو ترک از اینجا تا سر کوچه. گفتیم قبول. من نشستم پشت دوچرخه ام پرستو هم زود پرید پشتمو دو دستی محکم بغلم کرد. رائد تا گفت حرکت شروع کردم به پا زدن. به هیچی فکر نمی کردم مگه برنده شدن. چشامو بستمو فقط پا زدم، یه لحظه چشامو باز کردم که دیدم دست چپم توی گچ رو سینه ام، سرم خیلی درد می کرد چیز زیادی یادم نمیاد فقط یادمه دکترکه دوست صمیمی دوران دبیرستان بابام بود به بابام می گفت:"نگران نباش دیوونه خطر رفع شده ما نگران از کار افتادن سمت راست بدنش بودیم ولی عکسا نشون میدن که نیمکره ی چپش مثه ساعت داره کار می کنه." نگرانی زیاد بابام بابت من نبود از چه جوری گفتن خبر مرگ پرستو به خانواده اش بود. کم کم یه چیزایی یادم می اومد، یه چیزایی مثه صدای پرستو که بهم می گفت یواش تر، پل سیمانی سر کوچه که رد شدن ازش گذشتن از خط پایان بود، صدای شدید ترمز یه ماشین نه دیگه چیزی یادم نمیاد. چهل روز بعد ما از اون محل رفتیم، برای همیشه.

آسانسور طبقه ی نهم می ایسته و درش به آرامی باز میشه. صورتمو با دستم پاک می کنم. یه دختر کوچولوی ناز با یه چادر مشکی روی سرش و یه عروسک خوش گل تو بغلش داخل میشه پشت سرش هم مادرش میاد تو آسانسورو دکمه ای که روش نوشته شده 15 رو فشار میده، آسانسور دوباره راه می افته. همینجوری خیره شده ام به دخترک که یهو می بینم مادرش داره با تعجب نیگام می کنه، منم یه لبخند سرد تحویلش میدم و یه سردترش رو تحویل می گیرم. نگام در امتداد صورت زن تو آیینه سر می خوره ودوباره روی کنتور دیجیتالی سرگرم میشه ...چهار شنبه سوری 12سال پیش بودساعت 6بعدازظهردم بلوک 17شهرک با ناصر ،نگار، یاسمن،نلی ،رضا،اتابک و شهروزقرار گذاشتیم. همه ی بچه ها جمع شده بودیم و یه آتیش تازه دمی درست کرده بودیم همه اومده بودن بجز ناصر برادر بزرگ تر نگار. تازه حرفامون داشت گل می انداخت که با یه صدای مهیب شبیه ترکیدن همه مون با هم برگشتیم و پشت سرمون رو نگاه کردیم......

نویسنده: میلاد

۱۳۸۷ آبان ۲۴, جمعه

غصه های دنباله دار

می خوام امشب باز دوباره زیر بارون ستاره
بگم از غربت و دوری، بگم از درد هزاره

بگم از زخمه ی داس و بگم از ناله ی گندم
از عطش های کویری، از شکستن سر خم

می خوام امشب باز دوباره بگم از دستای پاره
از ترنج قرمزی که نرسیده سر داره

بگم از تبسم تیغ، بگم از گریه ی لبخند
از هجوم عطر خون و رقص دود و بوی اسپند

بگم از معلم خوب، بگم از باروت و از شط
بگم از شاگرد مردود، بگم از مشقای بد خط

بگم از آگهی روز، ثبت نام تور مکه
بگم از نوزاد نشئه، از صدای ظرف و سکه

بگم از سرمایه ی مرد، قلوه گاه پاره پاره
بگم از جهازی زن، یک بکارت دوباره

گفتم و گفتی و گفتند با کنایه، به اشاره
قصه ی دروازه و در تا ابد ادامه داره

میلاد

۱۳۸۷ آبان ۱۵, چهارشنبه

يک داستان(1)---برف

برف
زن از مرد آبستن شد و این جنین در زهدان زن رشد کرد و بزرگ شد تا اینکه در یک روز سرد زمستانی وقتی مرد نبود زن فارغ شد و یک پسرک سفید و خوش گل به دنیا آمد.
با به دنیا آمدن پسرک زن به اغمای عمیقی فرو رفت.روی تخت ساکت و بی صدا افتاده بود و پارچه سفیدی روی او کشیده بودند.خیلی راحت خوابیده بود.
انگار هزار سال است که خواب است،سرخی شرم هنوز روی گونه هایش بود.این خبر به مرد رسید که از بین زن و پسرک یکی باید بماند.انتخاب برای مرد آسان بود.او سالهای سال عاشقانه با زن زندگی کرده بود.آنها هر روز صبح پنجره های اتاقشان را باز میکردند،رو به روی هم می نشستند و به هم زل می زدند،مرد موهای زن را شانه می زد و زن از اینکه مرد هنوز از اون به عنوان تنها عشق زندگیش یاد می کنه احساس غرور می کرد و گرم می شد.اما پسرک چی؟ یک حرام زاده بیشتر نبود،یک فرزند نا خواسته،آخه اونا که هنوز رسما ازدواج نکرده بودند،باید می رفتند محضر،شاهد می بردند،کلی دنگ و فنگ داشت.
زن همیشه اصرار داشت که رابطشون رو با مرد رسمی کنند اما مرد همیشه یه بهونه ای می آورد و شونه خالی می کرد.اون همیشه روزها پیش زن بود و شب ها می رفت سر کار.می گفت میرم سر کار،ولی زن هیچ وقت نفهمید که کار مردش چیه؟ دیگه به این موضوع عادت کرده بود.شب ها تنها و سرد می خوابید و صبح ها با نوازش های مرد از خواب بیدار می شد. با امروز سه روز می شد که از مرد خبری نبود و زن همانطور آرام و بی صدا روی تخت افتاده بود.
مرد تصمیم خودش رو همون روز اول گرفته بود اما اون پیرزن -دایه ی پسرک رو میگم-تا جایی که می تونست جلوی مرد رو گرفت،اون دیگه توانی براش نمونده بود.اونقدر تو این سه روز گریه کرده بود و به مرد التماس کرده بود که از تصمیم اش صرفنظر کند که دیگه سویی برای چشماش نمونده بود،آخه تقصیری نداشت،بعد از این همه سال مهر اون پسرک به دلش افتاده بود و می خواست عاشقانه بزرگش کنه.تو همین سه روزپسرک تو بغل پیرزن کلی بزرگ شده بود.سینه های پیرزن سر پیری پر شیر شده بودن!اینها همش معجزه ی عشق بود،عشق!هر کاری کرد،هر چی ضجه زد و التماس کرد مرد تو کتش نمی رفت،بالاخره باید یه کاری برای معشوقه اش که بی صدا روی تخت افتاده بود می کرد.
ظهر روز چهارم با روزهای قبلی کمی فرق کرد مرد که ازصبح زود هر چی به پیرزن گوشزد کرده بود که مانعش نشود و با مقاومت اون رو به رو شده بود ، از شدت عصبانیت حسابی داغ کرد و بالاخره یقه ی پیراهن پیرزن رو گرفت و به گوشه ای پرتش کرد و با پسرک روبه رو شد.دیوانه شده بود،هیچ چیزی حالیش نبود.درست مثل همون شبی که با زن هم بستر شده بود به هیچ چیزی فکر نمی کرد-اصلا فکر نمی کرد-همونجوری که اون شب به این فکر نیافتاد که داره یه موجودی رو به وجود میاره الان هم به این فکر نمی کرد که داره یه موجودی رو از بین می بره.خون جلوی چشماش رو گرفته بود.
تو یه چشم به هم زدن اسلحه ی گرمش رو بیرون کشید و شلیک کرد،تیر به قلب پسرک نشست،عرق سردی روی صورت زن نشست،همونجوری که چشمای پسرک روی هم می رفت پلکای زن شروع کردند به تکون خوردن و خون دوید زیر پوست گونه اش.مرد نفس عمیقی کشید و شروع به خشک کردن عرق های پیشونی زن کرد.پیرزن بی چاره با صورتی کبود و دلی گرفته داشت یه گوشه ی دنیا زار زار به حال خودش گریه می کرد. کم کم داشت شب می شد،مرد از سر بستر زن بلند شد و راه افتاد.زن خیلی به وجود او احساس نیاز می کرد و دوست داشت که مردش حداقل این یه شب رو به خاطر اون سر کار نره تا پیش هم باشند اما چاره ای نبود ،مرد باید می رفت آخه سه روزی می شد که می خواست یکی از پسراش رو بکشه ولی نتونسته بود.تفنگش رو پر کرد و راه افتاد که دیگه کار رو تموم کنه.

نويسنده: ميلاد

۱۳۸۷ اردیبهشت ۱۶, دوشنبه

درود به همگي

پروژه هخامنشي سوزي با موفقيت تمام به پيش ميرود و اينچنين که ديده مي شود بسيار زودتر از برنامه زمانبندي آن به اتمام خواهد رسيد
بعد از تمام بدقولي ها و دروغهاي سازمان ميراث فرهنگي آخرين قول آنها مبني بر تعبيه دستگاه هاي رطوبت سنج هم عملي نشده است هرچند با توجه به حجم بالاي خسارت رطوبت و قابل مشاهده بودن کپکهاي حاصل از آن و يخهاي موجود در شيارها و همچنين رويش گياهان در آن منطقه و در شيار سنگها، نياز به وجود دستگاه رطوبت سنج براي اثبات بالا رفتن رطوبت به خاطر سد، ااحساس نمي شود. گزارش پيوست حاصل تلاش باستانشناس وطن دوست صدرالدين طاهري هموند ايران ديده بان مي باشد.
ديگر صحبت نه از تنگه بلاغي و نه شهر و شکارگاه هخامنشي است و نه صحبت از غرق شدن شهري 10000 ساله. صحبت از شکستن ديرک چادر فرهنگي ماست.

پارسي شهر ايران را مکن دشمن خراب
پارسايان را مکن آشفته خواب
سالها اين خطه با ايام ساخت
ازچه خواهي شهر ايران زير آب
اين پدر هم مال من هم از تو است
شايد اينجا بي پدر تو، بي جواب
گور و شهر و خانه ام پر آب شد
ديده پر آب است از بس ديده آب
کاوه مرادي=====================
«رطوبت آرامگاه کوروش بزرگ را تهدید می کند»
صدرالدّین طاهری
عضو هیئت رئیسة انجمن موزه داران ايران
به هنگامه ای که آبهای سیوند زادگاه پدرمان کوروش و دهها یادمان گرانقدر تاریخی دیگر را با تمام رازها و ناگفته هاشان در کام خود فرو کشیده اند، دل خون شدة هر ایرانی راستین رو به آرامگاهی می تپد که هنوز نام فرهمند او و شکوه روزگار تابناک زمامداریش را فرا یاد می آورد. آب دریاچه بالا آمده و نم نشسته بر پیکر پاسارگاد را دیگر چشمها و شامه های ناکارآزموده نیز حس می کنند، رطوبتی که هرگز در این فصل بدین پایه نرسیده بود. کدام حکم یا منطق مدیران میراث فرهنگی را از رسیدگی فوری به وضعیت آرامگاه باز می دارد؟ جز اینکه گویا جایگاه خود را فراتر از پاسخ به مردمان این سامان یافته اند.
آرامگاه را آسیبهای رطوبت از چند سو در بر گرفته:
1. گل سنگ: گل سنگ که با پراکندن هاگ گسترش می یابد براي ادامة زندگی به رطوبت، گرما و تاريکي نياز دارد. این گیاه ريشه هاي خود را در سنگ مي گستراند و از آنجا که نخست نیازمند آب است نم هوا را جذب کرده، در خود ذخيره می سازد. گل سنگ با چسبيدن به رویة سنگ و تغذیه از مواد آلی، ساختار سنگ را سست و پودری کرده و با از بين رفتن يک لايه براي تغذيه به لايه هاي زيرين هجوم مي برد. نيز اسيدهايي تراوش مي کند که لایه های سنگ را می خورند و آن را سوراخ می کنند. پوشش گستردة گل سنگها امروز تمام رویة آرامگاه را پوشانده اند.
2. نمکها: سنگ مقدار زيادي از نم هوا را از طريق کشش موئينه اي جذب و در خود ذخيره مي سازد. نمکهايي در ساختمان سنگ وجود دارند که با ورود آب حل می شوند. این آب هنگام تبخیر نمک محلولي که با خود دارد به رویة سنگ می آورد و به صورت رسوب به جا می نهد. در صورتي که اين نمکها قبل از رسيدن به سطح، آب خود را از دست دهند در لايه هاي پايين تر رسوب می کنند، با تکرار اين فرآيند مقدار نمکها افزايش يافته و فشار ايجاد شده پوستة رویی سنگ را خرد می کند. لایه های رسوب نمکی را می توان به روشنی بر دیوارة درونی و بیرونی آرامگاه یافت.
3. يخ بر شدن: در فصول سرد هنگامي که دما به زيـر صفـر مي رسـد آب موجـود در بافـت سنگ يخ بستـه و با افزایش حجم، درزها و ریزشکافهایی در سنگ به جا می نهد. در صورت باقی ماندن رطوبت محیطی و يخ بستنهاي مداوم این پدیده گسترش یافته و سنگ را یخ بر می کند. بسیاری از سنگهای پاسارگاد را انجماد آب اضافی خرد کرده است.
4. گياهان: افزایش نم هوا به رشد بذرهای گیاهی که باد یا حشرات به درون درزهای سنگها برده اند یاری می رساند. سپس رطوبت در شکافهایی که ریشة گیاه ایجاد کرده پيش مي رود و با تغييرات جوّی آنها را بازتر می کند.
5. داربستها: داربستهايی که برای مرمت آرامگاه به دور آن کشیده شده بر اثر رطوبت هـوا زنگ زده اند. زنـگ آهني که با گرفتن رطوبت روی سنگها می چکد در ترکیب با گاز اندريد سولفوروي هوا، اسيد سولفوريک می سازد که سبب خوردگی سنگها می گردد.
درون آرامگاه نیز به شدت با تأثیرات مخرّب رطوبت روبروست که از دید بازدیدکنندگان دور مانده. دیوارها و سقف اتاق به سبب نبود نور و مرمت نادرست با سیمان، محیط مناسبی برای رشد گل سنگ و تجمع لایه های شوره گشته اند که ساختار داخلی اتاق را تماماً پوشانده، و نیز تن نحیف محوطة مقدس، تل تخت و کاخها و آبگذرها را.
سدی که یک فرهنگ را به آب سپرد، سدی که بختگان، پریشان و مهارلو را به نامهایی خالی از معنا بدل ساخت، امروز سازه ای را تهدید به نابودی می کند که به دست فرخندة نیاکانمان افراشته شد و بر جا ماند تا دیرکی میان چادر کهنسال ایران باشد. امیدی هست که فرزندانمان نام ما را به نیکی ببرند؟...

۱۳۸۶ اسفند ۲۵, شنبه

نوروز پيروز


سپاس فراوان بهار آريايي را که با همراهي نوروز زندگي را زندگي معنا مي کند و در آستانه جشن نوروز جوشش مي آفريند و تن ها را بر مي انگيزد تا نو شوند و نو بکارند و برانگيزانند. همانگونه که نياکانمان در اين سرزمين بختيار يادداري و نيکو داري را بويژه در نوروز بر طاقچه توجه ميگذاشتند، ما نيز در اين بازه و با پاسداشت و نمايش يادداشت رنجهاي پزشکان، پرستاران، راهبانان، مرزبانان و شهربانان و گارگران و کشاورزان هنرمندان و صنعتگران و همچنين مادران و پدران و همسران، اين جنبش کيهاني و جشن زندگاني را به همه ايرانيان شادباش مي گويم با اين اميد که گام پراميد تر و شاد تر بر پوسته نوين اين زمين بردارند.
ميدانم سفره نوروز نه فقط در تهران و شيراز و کرمان که در کابل و لاهور و جاسک و آيادان و تبريز و کرمانشاه و نينوا و سمرقند و دوشنبه و عشق آباد و نخجوان و باکو و قونيه و مرو و بخارا نيز گسترده شده است و هموطنان مان در اين پهنه آريايي نوسازي گيتي را به تماشا مي نشينند و زمزمه نياکان مشترکمان را در جان خود احساس مي کنند.
سمرقند و سغد سين هاي مهجور هفت سين آرياييان هستند که اميد دارم پس از فصل سرما و با آمدن بهار آريايي که عطر آن چند ساليست به مشام مي رسد ديگر جفا بر آنها نشود و بر سين ستم چيرگي يابند.
از هموطنان خود در تاجيکستان و باکو و سليمانيه و هرات به شوند تلاش براي جلوگيري از گسست از سرزمين مادر و پيوست به آن سپاسگذارم و اميدوارم چند نوروز ديگر بدون اهريمنان اين سرزمين، نوروز جمشيد را به تکرار ببيند.


کاوه مرادي



به استقبال نوروز



با همين ديدگان اشک آلود
از همين روزن گشوده به دود
به پرستو ، به گل ، به سبزه درود
به شکوفه ، به صبحدم ، به نسيم
به بهاري که مي رسد ار راه ،
چند روز دگر به ساز و سرود

ما که دل هايمان زمستان است
ما که خورشيدمان نمي خندد
ما که باغ و بهارمان پژمرد
ما که پاي اميدمان فرسود
ما که در پيش چشممان رقصيد
اينهمه دود زير چرخ کبود
سر راه شکوفه هاي بهار
گريه سر ميدهيم با دل شاد
گرية شوق ، با تمام وجود

سالها ميرود که از اين دشت
بوي گل يا پرنده اي نگذشت
ماه ، ديگر دريچه اي نگشود
مهر ديگر تبسمي ننمود

اهرمن مي گذشت و هر قدمش
ضربه هول و مرگ و وحشت بود
بانگ مهميزهاي آتش ريز
رقص شمشيرهاي خون آلود
اژدها مي گذشت و نعره زنان
خشم و قهر و عتاب مي فرمود
وز نفس هاي تند زهرآگين
باد همرنگ شعله بر مي خاست
دود بر روي دود مي افزود

هرگز از ياد دشتبان نرود
آنچه را اژدها فکند و ربود
اشک در چشم برگها نگذاشت
مرگ نيلوفران ساحل رود
دشمني ، کرد با جهان پيوند
دوستي ، گفت با زمين بدرود

شايد اي خستگان وحشت دشت
شايد اي ماندگان ظلمت شب
در بهاري که مي رسد از راه
چند روز دگر به ساز و سرود
گل خورشيد آرزوهامان
سر زد از لاي ابرهاي حسود
شايد اکنون کبوتران اميد
بال در بال آمدند فرود

پيش پاي سحر بيفشان گل
سر راه صبا بسوزان عود
به پرستو ، به گل ، به سبزه درود
================
جواب اين شعر رو سرکار خانم سيمين بهبهاني به زيبايي و استادي هرچه تمام سروده که در کارت پستالي که برايتان خواهم گذاشت آمده است
کاوه مرادي

۱۳۸۶ اسفند ۲۰, دوشنبه

همايش درياي مازندران


همایش علمی- فرهنگی دریای مازندران برگزار شد
گزارشی از همایش علمی- فرهنگی دریای مازندران حقوق تاریخی ایران در دریای مازندران را دریابیم

«همایش علمی- فرهنگی دریای مازندران» با تلاش انجمن اسلامی دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران برگزار شد. این مراسم که از ساعت یک‌وسی دقیقه‌ی پس از نیمروز یکشنبه پنجم اسفندماه در تالار فردوسی این دانشکده برپا گشت بررسی حقوق ایران در دریای مازندران را سرلوحه‌ی کار خود قرار داده بود؛ دریایی که نگه‌داشت حقوق ایران در آن از چندی پیش نگرانی لایه‌‌های گوناگون جامعه را برانگیخته است به گونه‌ای که بازتاب این نگرانی‌ها را می‌توان در واکنش گروه‌های فرهنگی، اجتماعی و حتا سیاسی دید؛ دریایی که بر پایه‌ی قراردادهای 1921 و 1940 نیمی از آن، از آن کشور ایران است و تصمیم‌گیری درباره‌ی بهره‌برداری از آن بدون اراده‌ی ایران امری غیرقانونی است. و در حالی این روند غیرقانونی هم‌اکنون در جریان است که نه‌تنها اقدامی جدی برای جلو‌گیری از آن توسط ایران صورت نمی‌گیرد، بلکه به‌نظر می‌رسد تلاش جمهوری اسلامی ایران – با تاکید بر حق بی‌مبنای 20 درصدی - در راستای رسمیت بخشیدن به این نابودی منافع ملی و کاهش حقوق تاریخی ما در آن دریاست. همایش از دو بخش تشکیل شده بود. نخست استادان دکتر مهرداد ملک‌زاده، دکتر محمدعلی اسلامی‌ندوشن، دکتر علی رشیدی و دکتر اسماعیل کهرم مهم‌ترین مسایل پیرامونی این دریا را از زاویه‌ی تخصص خود کنکاش کردند: تاریخ نام دریای مازندران، منش جغرافیایی دریای مازندران، ملاحظات اقتصادی و ملاحظات محیط‌زیستی در این دریا. در بخش دوم از همایش، استادان دکتر یوسف مولایی، دکتر هوشنگ طالع و دکتر داوود هرمیداس باوند به نظام تصمیم‌گیری در این دریا و حقوق تاریخی ایران در آن پرداختند.همایش پس از نزدیک به 5 ساعت با برگزاری میزگرد و پاسخ به پرسش‌های حاضران و خوانش بیانیه‌ی برگزارکنندگان به کار خود پایان داد.

خطر پان‌تورانیسم را جدی بگیریم خزران نام قومی است با تبار ترکی یا تاتار که از پرسش‌ها و مشکلات تاریخ‌اند. مهرداد ملک‌زاده، باستان‌شناس و پژوهش‌گر، تاریخ جامع و مستندی را از نام‌های گوناگون دریای مازندران زیر عنوان «کاسپیان، خزران و ماجرای نام دریای مازندران» ارائه داد، سپس با اشاره به خطر آشکار پان‌عربیسم در جنوب ایران که در راستای منافع توسعه‌طلبانه‌ی ارضی خود سعی در دگرگون‌سازی نام دریای فارس دارند خطر پان‌تورانیسم و دفاع آنها از نام خزر برای دریای مازندران را یادآور شد.بر پایه‌ی پژوهش ملک‌زاده، خزران قومی ساکن در ماورای قفقاز بود‌اند که از سده‌ی دوم میلادی در کرانه‌های غربی دریای مازندران پدیدار شدند و در سده‌ی دهم نیز به کلی زدوده شدند. این قوم از آن روی اهمیت دارند که در اواخر دوره‌ی ساسانی و اوایل دوران اسلامی به عنوان چپاولگر همواره در مرزهای ایران حضور داشته‌اند.ملک‌زاده افزود: دریای مازندران در طول تاریخ به نام‌های گوناگونی هم‌چون دریای کاسپین، دریای گرگان، بحر گرگان، دریای قزوین، بحر خزر، دریای آبسکون، دریای طبرستان و... نامیده شده است ولی دریای خزر و مازندران بیش از دیگر نام‌ها در درون ایران به کار رفته است. وی درباره‌ی نام کاسپین که توسط اروپایی‌ها برای نامیدن این دریا به کار می‌رود، گفت: «متون تاریخی و جغرافیایی که از یونانیان به ما رسیده است، این قوم را قومی ساکن در کرانه‌های جنوبی دریای مازندران می‌دانند». ملک‌زاده هم‌چنین با اشاره به این‌که گه‌گاه کاسپی‌ها را بومیان ایران پیش از ورود آریایی‌ها برخوانده‌اند، گفت: «اما در برخی شواهد تاریخی به نام‌هایی برمی‌خوریم که از آن قوم کاسپین است و ریشه‌ای ایرانی و آریایی دارد. بنابراین درباره‌ی ایرانی یا پیش‌ایرانی بودن این قوم بیش از این نیاز به پژوهش است». به گفته‌ی این پژوهشگر، به روشنی مشخص نیست که نام مازندران از چه زمانی برای این دریا به کار رفته است. با این وجود در شاهنامه‌ی فردوسی این دریا به وضوح، دریای مازندران خوانده شده است. ملک‌زاده در پایان، به باور دارمستر- از نخستین مترجمان اوستا - و نولدکه – پژوهش‌گر آلمانی- و تنی چند از پژوهشگران، به معنی و ترجمه‌ی واژه‌ی مازندران پرداخت، نامی که هم‌اکنون یکی از پرکاربردترین نام‌هایی است که برای دریای شمالی ایران به کار می رود.مهرداد ملک زاده، پژوهشگر و باستان‌شناس، درباره‌ی لزوم توجه در به‌کار نبردن نام «خزر»، با اشاره به «خلیج فارس» گفت: «ما در جنوب ایران بحث زنده و به روزی به نام خلیج فارس و خلیج عربی را داریم. بحثی که در آن به روشنی، دشمنیِ ساکنان جنوب خلیج فارس را می‌بینیم. با توجه به این پیشینه، به کار بردن نام خزر برای دریای شمالی کشورمان، به گونه‌ای چشم‌پوشی کردن و از یاد بردن خطر پان‌تورانیسم است».
مازندران یک موضوع احساسی نیستمحمدعلی اسلامی ندوشن، پژوهشگر و نویسنده‌ی برجسته در این همایش با موضوعی به نام «منش جغرافیایی ایران» به سخنرانی پرداخت. وی که ویژگی‌های جغرافیایی ایران را از سویی مهم‌ترین عامل دوام و از سویی دیگر مهم‌ترین عامل سختی‌های وارده بر ایران می‌دانست، ایران را به پلی تشبیه کرد که شرق و غرب را به هم پیوند داده است. به گفته‌ی ندوشن ایران ایستگاهی جهانی و توقف‌گاه تمدن‌ها بوده است. بنابراین هیچ‌گاه در این خاک، جنگ قطع نشده است. ایران زمانی با بهره‌گیری از قدرت دفاعی و زمانی دیگر، به شیوه‌ی فرهنگی در برابر این هجوم‌ها ایستادگی کرده است و مساله‌ی دریای مازندران نیز آزمونی دیگر است. دریایی که یکی از منابع سرشار انرژی است و پی‌گیری حقوق‌مان در آن، موضوعی احساسی نیست بلکه کاملا علمی است.
تثبیت حق‌مان بر دریای مازندران تنها بهره‌برداری از نفت و گاز نیست علی رشیدی از پیش‌کسوتان اقتصادی با یادآوری این مطلب که بحث نفت و گاز دریای مازندران سبب شده کشورهای دیگر به ما هجوم آورند، تصریح کرد: «در حال حاضر دو قطب بزرگ جهانی به دنبال کشف این منابع هستند که در وهله‌ی اول اروپاست که در این راستا برای نجات خود از انحصار خلیج فارس و نفتی که از این طریق به اروپا سرازیر می‌شود به دنبال کشف منابع نفتی دریای مازندران است و از سوی دیگر کشورهای چین و هندوستان هستند که به دنبال نفت منطقه‌ی دریای مازندران هستند». به گفته‌ی رشیدی اگر روند آینده را نگاه کنیم رشد تقاضا برای نفت در اروپا بسیار محدود است به طوری که حداکثر تا سال 2015 حدود 200 هزار بشکه در سال افزایش تقاضا از آن سو خواهیم داشت، در حالی که پیش‌بینی می‌شود افزایش تقاضای چین و هندوستان سالی هشت میلیون بشکه باشد. این استاد دانشگاه، با تاکید بر این‌که برای اروپا ذخایر گاز مهم‌تر است و شدیداً علاقه‌مند به استخراج گاز منطقه‌ی دریای مازندران هستند، گفت: «آنان می‌خواهند از محدوده‌ی روسیه گاز را به سمت غرب بکشند تا منابع گازی بهتری در اختیار داشته باشند». وی نکته‌ی مهم را میزان سرمایه‌گذاری‌های پیش‌بینی‌شده برای این پروژه‌های عظیم عنوان کرد و گفت: «حل نشدن مساله‌ی ایران و اشکالاتی که آمریکا برای سرمایه‌گذاری نفت و گاز ایران به وجود آورده سبب شده تا این مسائل معوق باقی بماند و مدت‌ها باید بگذرد تا جوّ سیاسی برای حل این مسائل آماده‌تر شود». رشیدی در عین حال اشاره کرد: «تثبیت حق‌مان بر دریای مازندران فقط نفت و گاز نیست و دریای مازندران دریای بسته‌ای است و تنها کانال ارتباطی این دریا با دنیای خارج از خاک روسیه گذشته و روسیه با دشمنی خاصی که دارد تاکنون نگذاشته تا ایران از خاک خود به اروپا و شمال اروپا دسترسی یابد. روسیه همیشه جلو آزادی مبادلات بین‌المللی ایران از طریق خاک خود را گرفته و این اقدامی ناسیونالیستی از سوی روسیه است». وی در ادامه با اشاره به آلودگی زیست‌محیطی که از روسیه از طریق ولگا و رودخانه‌های وابسته به آن وارد دریای مازندران می‌شود، افزود: «عدم گسترش ناوگان دریایی ایران در دریای مازندران و جلوگیری از این کار سبب شده تا ناوگان تجاری ما هرگز گسترش نیابد و این امر به دلیل مخالفت روس‌ها برای خرید کشتی و انتقال به دریای مازندران برای حمل و نقل داخلی است». رشیدی به هشت موضوع مهم برای آینده‌ی دریای مازندران که منافع ما در آن قرار دارد اشاره کرد و گفت: «نفت، گاز، توریسم، ترانزیت، کریدور شمال و جنوب، تجارت درون‌منطقه‌ای، شیلات و منابع دریایی و محیط‌زیست هشت موضوع مهم برای آینده‌ی دریای مازندران است که از نظر منافع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی مطرح است. بنابراین هر کدام از این موارد نیاز به توجه خاص دارد که نه تنها در 30 سال اخیر بلکه طی 60 سال اخیر نیز مورد توجه نبوده است». وی خاطر نشان کرد: «از نظر سیاست‌های دولت و هر دولت ملی و متعهد باید مساله‌ی دریای مازندران به طور جدی مورد توجه قرار گیرد». این اقتصاددان افزود: «تشکیل پلت‌فرم‌های نفتی امر مهمی است که ایران در چند سال اخیر چند اقدام برای کاوش‌های نفتی انجام داد اما متاسفانه به نتیجه نرسید و دلیل آن هم نداشتن امکانات کافی برای منطقه بود. بنابراین باید ضمن ایجاد پایگاه‌های صنایع دریایی پلت‌فرم‌های نفتی برای استخراج از کف دریا آغاز شود». رشیدی تأکید کرد: «مساله نفت وگاز، تنها مسأله نیست چرا که ایران 10 درصد از ذخایر نفت و 16 درصد از ذخایر گاز جهان را دارد و از نظر تقاضای داخلی و منابع درآمدی مشکلی ندارد ولی با این حال منابع دریایی مازندران حق ماست و باید از حقمان دفاع کنیم». به باور رشیدی برای حفظ منابع سیاسی و اقتصادی ایران در این دریا، در گام نخست باید سازمانی برای ترمیم سیاست‌ها و قراردادهای اقتصادی ایران با کشورهای آسیای مرکزی و کشورهای شمالی تشکیل شود بنابر این هدف‌های درازمدت سیاسی، اجتماعی و برقراری نیروی دریایی قوی در این گستره و ایجاد صنایع دریایی برای حضور هرچه بیشتر و هم‌چنین پرداختن به مساله‌ی توریسم را با توجه به قابلیت‌ها و امکانات این دریا امری ضروری و لازم دانست. رشیدی تشکیل امکانات و پایگاه‌هایی برای استخراج نفت و گاز و جدی گرفتن مساله‌ی منطقه‌ی آزاد تجاری در این گستره را نیز از دیگر مواردی برشمرد که باید بیش از این به آن توجه شود. این در حالی است که وی از نبود سیستم دفاعی گسترده و منسجم برای دفاع از منافع کشور، ناخرسند بود و هم‌چنان، علت این بی توجهی را آشفتگی سیاسی و اجتماعی داخلی می دانست.
آن چه بر سر تالاب انزلی آمد در وسعتی بیش‌تر دارد بر سر دریای مازندران می‌آید اسماعیل کهرم از صاحب‌نظران زیست‌محیطی ایران و از سخنرانان همایش علمی- فرهنگی دریای مازندران در بحثی پیرامون ملاحظات زیست‌محیطی دریای مازندران، با اشاره به تالاب انزلی، گفت: «آن چه دارد بر سر انزلی می‌آید در وسعت و گستره‌ای بیشتر دارد بر سر مازندران می‌آید». کهرم توسعه و پیشرفت، بدون توجه به تبعاتی که این توسعه ممکن است برای انسان و دیگر موجودات داشته باشد را «توسعه‌‌ای نیم‌بند» خواند و گذر جاده از تالاب و پارک جنگلی گلستان را نمونه‌ای از این‌گونه توسعه عنوان کرد. وی هم‌چنین به ساخت انبوه سدهای کارشناسی‌نشده اشاره کرد که عامل اصلی مرگ تالاب‌ها هستند.کهرم افزود: «بر پایه‌ی آمار اعلامی کارشناسان تا 10 سال آینده ماهی‌های خاویاری از دریای مازندران رخت بر می‌بندد، فاجعه‌ای که به خاطر بی‌توجهی به محیط‌زیست این دریا به وقوع خواهد پیوست. آلودگی‌هایی که وارد این دریا می شوند، بیش از توان و تحمل موجوداتی است که در این دریا زیست می‌کنند. از بین رفتن ماهی کیلکا-خوراک ماهی‌های خاویاری- به علت وجود آلودگی نفتی و هم‌چنین نابودی فک مازندران - تنها پستاندار دریای مازندران – نمونه‌هایی از آسیب‌هایی است که به دلیل جدی نگرفتن مساله‌ی محیط زیست بر سر این دریا آمده است». این کارشناس محیط زیست با آوردن نمونه‌های متعددی از بی‌توجهی به محیط زیست ایران، وضعیت آن را فاجعه‌بار خواند و گفت: «با این همه بی‌توجهی تیشه به ریشه‌ی خود می‌زنیم».
این تصمیم‌گیری‌های چندجانبه برای ایران خطرناک است «پس از فروپاشی شوروی، کشورهای استقلال یافته در اعلامیه‌ای پذیرفتند که جانشین شوروی در حقوق و تعهداتش هستند که بخشی از این حقوق در پیوند با دریای مازندران بود. این در حالی است که پس از چندی، اهمیت نفت و گاز، کشورهای ساحلی را به وسوسه‌ی استخراج این منابع انداخت، در حالی که به تنهایی و بدون اجازه‌ی صاحبان قانونی، حق چنین تصمیم‌گیری‌ای را نداشتند. در سال 1998 روسیه که تا آن‌زمان بر قراردادهای تاریخی و معتبر با ایران پا می‌فشرد، تحت تاثیر منافع ملی کشورش با قزاق‌ها بر سر بهره‌برداری از بستر شمال دریای مازندران به توافق رسید. در برابر این حرکت که مغایر با نظام حقوقی و منافع ملی ما بود، از سوی ایران بسیار بی‌سروصدا اعتراض شد، اعتراضی که به گونه‌ای جدی پی گرفته نشد». به باور یوسف مولایی، استاد حقوق و علوم سیاسی دانشگاه که در همایش علمی- فرهنگی دریای مازندران زیر عنوان «نظام تصمیم‌گیری در دریای مازندران» به سخن‌رانی پرداخت، همین ساده‌انگاری، بزرگترین ضربه‌ای بود که به نظام تصمیم‌گیری در این دریا وارد آمد: «برای نیمی از دریای مازندران – آن‌هم تنها توسط دو کشور روسیه و قزاقستان - تصمیم‌گیری شد، در حالی که تنها اراده و خواست دو کشور ایران و شوروی می‌بایست الگوی بهره‌برداری را برای کشورهای ساحلی تعیین کند». مولایی تبعات عدم ایستادگی در برابر این‌گونه تصمیم‌گیری را بسیار بزرگ خواند و یادآور شد، در این تصمیم‌گیری‌ها تنها کشوری که بیشترین ضرر را متحمل می‌شود ایران است. او گفت: «ایران پیش از این که این‌گونه تصمیم‌گیری رویه شود باید اقدام می‌کرد». این حقوقدان، بی توجهی به یک وجب از خاک ایران را بی‌تفاوتی به کل کشور دانست و گفت: «پیش از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایران و اتحاد جماهیر شوروی به عنوان دو کشور ساحلی این دریا محسوب می‌شدند و هرچه مربوط به این دریا بود به صورت مشترک باید مورد تصمیم‌گیری قرار می‌گرفت که بر این اساس دو معاهده‌‌ی بسیار اساسی درمورد نظام حقوقی این دریا در سال‌های 1921 و 1940 منعقد شد». به گفته‌ی مولایی در سطح کلان و مملکتی اگر درست تصمیم‌گیری نکنیم و نتوانیم یک نظام تصمیم‌گیری مطمئن و حافظ منافع ملی را فعال کرده و به مرحله‌ی اجرا بگذاریم، دچار مشکلی جدی خواهیم شد، همان‌گونه که هم‌اکنون چنین مشکلی درباره‌ی دریای مازندران به وجود آمده است.مولایی یکی از راه‌هایی را که از طریق آن ایران می‌‌تواند پشتیبانی افکار عمومی جهانی را جلب کند و بر سر سهم خود در دریای مازندران چانه‌زنی نماید پرداختن به مسایل محیط زیستی مازندران دانست چرا که جامعه‌ی جهانی اکوسیستم مازندران را بخشی از وجود خود می‌داند و نسبت به آن علاقه‌مند است، اما با وجود آشفتگی و نبود جایی برای جولان اِن‌جی‌اُ های داخلی دوستدار محیط زیست ایران، این فرصت هم دارد از دست می‌رود. این استاد دانشگاه و حقوقدان در تشریح شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی این دریا، افزود: «دریای مازندران آزمایشی برای ماست که مرور کنیم چگونه برای آن تاکنون تصمیم‌گیری کرده‌ایم». به گفته‌ مولایی در سطح کلان اگر نتوانیم درست حرکت کرده و نظام تصمیم‌گیری مطمئن و حافظ منافع ملی را تعریف کرده تا به مرحله‌ اجرا بگذاریم؛ درمرحله‌ تصمیم‌گیری با مشکل روبه‌رو خواهیم شد. مدیر گروه روابط بین الملل دانشکده حقوق و علوم سیاسی، با بیان این مطلب که ایران در مقابل این ضررها واکنش ملی قابل قبول و تاثیرگذاری انجام نداده است، بیان کرد: «ایران در مقابل این تصمیم‌گیری‌ها فقط نشست‌ها و جلساتی برگزار شده و شاهد اقدام موثری در این زمینه نبودیم. بنابراین باید به طور جدی جلوی این تصمیم‌گیری‌های چندجانبه را که برای ایران خطرناک است گرفت و برای این بحث با اهمیت یک ظرفیت ملی فعال شود. چرا که اگر صرفا دستگاه دیپلماسی از معدودی کارشناس استفاده کند متناسب با وزن و اهمیت موضوع دریای مازندران نیست».این استاد دانشگاه تصریح کرد: «اگر در داخل کشور نهادهای مدنی دلسوزی نداشته باشیم که به مسائل دریای مازندران بپردازند و افکار عمومی را نسبت به اهمیت این مساله برانگیزند چطور می‌توان انتظار داشت از ظرفیت بین‌المللی در این زمینه استفاده کنیم؟ بنابراین باید در نظام مدیریتی آسیب‌شناسی و آسیب‌زدایی شود تا بتوان در مورد مسائل با اهمیت دریای مازندران به درستی تصمیم‌گیری کرده و از حقوق خود دفاع کنیم». وی‌ هم‌چنین برپایی حاکمیت ملی را اولویت برای هر حرکت بزرگ در راستای حفظ منافع ملی دانست.
50 درصد حق مسلم ایران از دریای مازندران است«رژیم حقوقی مازندران بر پایه‌ی قرارداد 1921 معروف به معاهده‌ی دوستی و قرارداد 1940 معروف به معاهده‌ی تجارت و دریانوردی تعیین شده است. بر پایه‌ی این دو قرارداد حق دریانوردی، بازرگانی و نظامی در دریای مازندران به گونه‌ی مساوی بین ایران و شوروی به رسمیت شناخته شده است و هر دو کشور حق بهره‌گیری یکسان از این دریا را دارند، یعنی سهم 50 درصدی از این دریا از آن کشور ایران است. چگونه است که بر پایه‌ی بند 4 معاهده‌ی 1940 حق برابر کشتیرانی و بهره‌برداری را داریم ولی حق استفاده از کف دریا ممکن است متعلق به کس دیگری باشد؟». هوشنگ طالع، استاد علوم سیاسی و تاریخ‌پژوه در سخنانی با پرداختن به حقوق تاریخی ایران در دریای مازندران و با اشاره به این که بهره‌برداری از 50 درصد از این دریا حق مسلم ایران است، گفت: «چرا از حقوق تاریخی خود این‌چنین ساده می‌گذریم. سخن از مساحتی برابر با نیمی از کشور ژاپن است، مساحتی بیشتر از خاک قفقاز و گلستان و ترکمانچای و چیزی نزدیک به مساحت کشور افغانستان». طالع با خواندن اصل 78 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران که بر پایه‌ی آن هرگونه تغییر در خطوط مرزی ممنوع است مگر جزیی و با استناد به اصل نهم قانون که در آن استقلال، آزادی، وحدت و تمامیت ارضی از یکدیگر تفکیک‌ناپذیرند و حفظ آن وظیفه‌ی دولت و آحاد ملت است، تاکید کرد که: «بدون رفراندوم یا تصمیم مجلس شورای اسلامی کسی نمی‌تواند این حق تاریخی را از ملت ایران بگیرد».هوشنگ طالع با نگاهی گذرا به ماده‌ی 13 قرارداد 1940 که در آن آمده است، در دریای مازندران تنها کشتی‌های متعلق به ایران و شوروی و کشتی‌هایی که زیر نظر این دو پرچم هستند حق رفت‌وآمد دارند، گفت: «اگر کشورهای نوخاسته که از فروپاشی شوروی به وجود آمده‌اند، می‌خواهند در این دریا کشتی‌رانی بکنند باید رضایت ایران را جلب کنند، چون تنها کسانی که زیر پرچم ایران و شوروی هستند حق گذر از این دریا را دارند». وی ضمن مقایسه کسانی را که باورمندان به حق 50 درصدی را خائن می‌نامند با تجربه‌ی جداسازی بحرین که در آن موقع هویدا، نخست‌وزیر وقت کسانی را که مخالف بودند خائن نامید، گفت: امروز با گذشت زمان مردم می‌دانند خائن کیست.
باید تصمیم‌ها در مورد دریای مازندران با مردم ایران مطرح شود دکتر هرمیداس باوند با تاکید بر این‌که باید اقدامات و توافقاتی که در مورد دریای مازندران صورت می‌گیرد، در فضای باز بوده و با مردم ایران مطرح شود، اظهار کرد: باید تصمیم‌ها در مورد دریای مازندران با آرای مردم باشد و در یک اتاق در بسته و تاریک این تصمیمات اتخاذ نشود. دکتر داود هرمیداس باوند استاد روابط بین‌الملل دانشگاه تهران در همایش علمی – فرهنگی دریای مازندران در تشریح شرایط اقتصادی، سیاسی و اجتماعی این دریا با تاکید بر این‌که جامعه‌ی ایران جامعه‌ای است که ماهیتاً ساختار بین‌المللی داشته و در شاهراه تعاملات بین‌المللی است، تصریح کرد: ایران بین دو کانون استراتژیک جهان قرار گرفته و مسائل ایران تنها با همسایگان آن مطرح نیست و بازتاب جهانی دارد. به طوری که کشورهای دیگر مستقیم و غیرمستقیم در فرآیند تصمیم‌گیری‌های کشورمان حضور دارند. وی گفت: در این شرایط دیپلماسی صحیح، دیپلماسی‌ای است که از ساختار بین‌الملل آگاهی کامل داشته باشد و بداند برای تحقق منافع خود چه راهکارهایی را باید انتخاب کند. نه آن‌که بالاترین مقام وزارت خارجه سخنانی بگوید که کاملا مغایر با منافع ملی است و می‌تواند دستاویز رقیبان قرار بگیرد.هرمیداس باوند در ادامه با اشاره به این‌که دریای مازندران از لحاظ حقوقی پیوند تاریخی با مردم ایران دارد، به تاریخ سیاسی دریای مازندران در دوره‌های مختلف حکومت‌ها در کشورمان اشاره کرد. وی هم‌چنین در ادامه به نحوه‌ی تقسیم دریای مازندران بین کشورهای ساحلی این دریا و مسائلی که وجود دارد اشاره کرد و افزود: «حقوق‌دانان ما متاسفانه توجه به شرایط سیاسی خاصی که سبب ایجاد چنین شرایطی شده است نداشته‌اند». این استاد دانشگاه، با اشاره به اجلاس اخیر سران و اعلامیه‌ی 20 ماده‌ای پیشنهاد شده در این اجلاس، اظهار کرد: «یکی از بندهای این اعلامیه آن بود که این کشورها نباید اجازه دهند پایگاه‌هایی علیه یکدیگر ایجاد شود که این ظاهرا شکل منطقی دارد و ایران از آن استقبال کرده است. اما در همین تاریخ روسیه به آمریکا پیشنهاد می‌کند که پایگاه سپر موشکی را از شرق اروپا به پایگاه قبه در آذربایجان مستقر کند که این نشان از بی‌توجهی رقیبان به موضع ایران دارد».وی یادآور شد: «نکته‌ی اساسی آن است که روسیه اعاده‌ی نفوذ قدرت سابق خود را می‌کند و نیاز به جای پا دارد در حالی که منافع ما اقتضا می‌کند که این کشورها از وابستگی روسیه خارج شوند و اگر قرار باشد دوباره سلطه‌ی روسیه به کشورهای تازه استقلال‌یافته تحمیل شود فضای بازی که انتظار آن می‌رفت، محدود خواهد شد». این استاد روابط بین‌الملل دانشگاه تهران در ادامه با ابراز تاسف از این‌که برخی از دولت‌ها برخوردشان با ما تاکتیکی بوده و استراتژیک نیست، یادآور شد: «روسیه برخوردش با ایران تاکتیکی است به طوری که این ملاحظات سیاسی گذرا و کوتاه‌مدت سبب شده که ایران در برخی مواقع چشم‌پوشی کرده و امتیاز دهد. این در حالی است که آنچه در آینده از دست‌مان می‌رود قابل بازگشت نیست». به گفته‌ی هرمیداس باوند، امروز مساله بر اساس اصل آزادی و تصمیم‌گیری ملت‌هاست بنابراین وقتی مردم در سرنوشت خود مشارکت نداشته باشند، فاقد اعتبار و التزام است.
پاسداری از حق 50 درصدی را سرلوحه قرار دهید و با طرح حق 20 درصدی، بر نگرانی‌ها نیفزایید در پایان همایش و پیش از برگزاری میزگرد، دبیر انجمن اسلامی دانشکده‌ی ادبیات و علوم انسانی، بیانیه‌ی همایش را خواند. در این بیانیه ضمن اشاره به هم‌زمانی برپایی همایش علمی- ‌فرهنگی دریای مازندران با جشن اسفندگان (روز بزرگ‌داشت زن و زمین در فرهنگ ایرانی) آمده است: «همایش، با توجه به روندی که نگرانی‌ اندیش‌مندان و دوستداران ایران را در این سال‌ها به دنبال داشته است ضمن دعوت مراکز دولتی و پژوهشی به پی‌گیری پیشنهادها و نقطه‌نظرات عنوان‌شده در همایش – پیرامون تاریخ، جغرافیا، زیست‌بوم، نام و اقتصاد دریای مازندران - از مقام‌های ارشد کشوری خواهان است همان‌گونه که با درایت، گرفتن حقوق ایران و ایرانی را در مورد نیروی هسته‌ای پی می‌گیرند پاسداری از حق 50 درصدی ایران در بزرگ‌ترین دریاچه‌ی جهان را هم فرو نگذارند و با عنوان کردن سخنانی درباره‌ی حق 20 درصدی، بر دامنه‌ی نگرانی‌ها نیفزایند».‌هم‌چنین در این بیانیه تأکید شده که از نظر برگزارکنندگان همایش، پیشنهاد گروهی از احزاب ایران پیرامون تشکیل یک شرکت پنج‌ملیتی در قالب «سازمان هم‌کاری‌های دریای مازندران» - با حفظ حقوق پنجاه درصدی ایران - برای بهره‌برداری از دریای مازندران و حل دیگر مباحث آن دریا هم‌چون معضلات محیط‌زیستی، مفید و کاربردی ارزیابی شده و از دولت‌مردان خواسته شده تا آن را پی‌گیری کنند.

۱۳۸۶ اسفند ۱۲, یکشنبه

درود بر هموطنان تاجيک

نسيم خوشنواز گويش فرارودان و جهانبيني آن خطه همچنان که در بسياري از شاعران ايران زمين ديده شده و با وجود سادگي بسيار گوياست اين زمانه نيز با نيرويي بس گرانسنگ در رستاخيز فرهنگي آن خطه و بوسيله بزرگان بسياري همچون بانو گلرخسار، بازار صابر و استاد لايق پرچمداري مي شود. بر ما مردم است که بشناسيمشان و بشناسانيمشان و ايمان بياوريم به ابن شکوفه هاي نشسته بر اين درخت تناور.

سروده اي از استاد لايق:
چند زار و نزار گرديديم
گل پرستيده خوار گرديديم
كرده از سوي خويش قطع نظر
سوي پروردگار گرديديم
آتش سغد مرد از اســــــــــلام
مرده ي بي مزار گرديديم
كشته ي كارزار و آتش جهل
كشته ي ذولفقار گرديديم
اي بسا خون همديگر خورديم
تا چنين كم شمار گرديديم
پهنه ها را به كوچيان داديم
ساكن كوهسار گرديديم
در سمر قند ، قند ما شد زهر
در بخارا بخار گرديديم
از سر ما مناره ها كردند
تا بلند از منار گرديديم
سوختيم و نسوخت منشا ما
منشا ننگ و عار گرديديم
كشت ما را اگر چه صد علت
ملت بختيار گرديديم
در كنار هلاكت قسمت
با جهان همكنار گرديدم
------------------------------ کاوه مرادي

۱۳۸۶ اسفند ۸, چهارشنبه

بنان را خدا بيامرزاد


سالمرگ «بنان» در آستانه بهار

امروز 8 اسفندماه مصادف با بيست ‌و يكمين سال درگذشت «غلام‌حسين بنان» خواننده بنام ايران است


، «غلامحسين بنان»در سال 1290 در تهران متولد شد.پدرش كريم خان بنان الدوله نوري و مادرش دختر شاهزاده محمد تقي ميرزا ركني(ركن الدوله) برادر ناصرالدين شاه يا پسر محمد شاه قاجار بود. مادرش پيانو را بسيار خوب مي نواخت و پدرش كريم خان بنان الدوله، فرزند ميرزا الله مستوفي از صدايي خوش بر خوردار بود.او در نوجواني به مكتب «مرتضي ني‌داوود»نوازنده تار راه يافت. وي آواز را بعدها نزد «ضياء الذاكرين» و «ناصر صيف» به روش آموزش سينه به سينه ادامه داد . سال‌ها بعد به دعوت «روح ا... خالقي» نزد «صبا»رفت تا به جمع خوانندگان مكتب «وزيري» بپيوندد. كم كم آوازهاي «بنان»در راديو شهرت زيادي بين مردم كسب كرد و هنرمندان بزرگ راديو كه بيشتر از شاگردان «صبا»بودند با ساخت قطعاتي،همكاري خود را با او آغاز مي‌كردند. همچنين هنرمندان بزرگي مانند «جليل شهناز» و «حسن كسايي» در جواب آواز با او همكاري مي‌كردند. بسياري از آوازهاي بنان را پيانو و ويلن همراهي مي‌كردند.وقتي بنان به ميانسالي رسيده بود خوانندگان زيادي وارد راديو شده بودند كه از نظر ظرافت و دقت در شكل ارائه موسيقي و كلام گاهي با او برابري مي‌كردند كه در ميان خوانندگان مرد مي‌توان به «حسين قوامي» و«محمدرضا شجريان»كه خود بهره گرفته از «بنان» بودند، اشاره كرد. «بنان» در سال 1336 در يك سانحه رانندگي چشم راست خود را از دست داد كه اين اتفاق تاثير شديدي در روحيه او گذاشت به طوري كه پس از اين ماجرا دچار افسردگي شد ولي همچنان به كار خود ادامه مي‌داد. دوره حيات اين خواننده مصادف با آخرين سال‌هاي زندگي خوانندگان كهنسال قاجار تا خوانندگان پس از انقلاب بود كه در راس آنها شجريان قرار داشت. وي سرانجام در 8 اسفند 1364 به علت ناراحتي دستگاه گوارش در بيمارستان ايران مهر درگذشت. پس از مرگ او «پري بنان» همسرش به احترام ساعت‌هاي خانه «بنان»را متوقف كرد. مهارت شگفت‌انگيز بنان در تلفيق شعر و آواز و استادي او در اجراي ظرايف آواز ايراني از او چهره‌اي ماندگار در موسيقي اصيل ايراني ساخته‌ است.


خبرگزاري فارس

۱۳۸۶ اسفند ۴, شنبه

سال ميراث فرهنگي و طبيعي


به پيشنهاد بنياد ميراث پاسارگاد
سال 1387، سال ميراث های فرهنگي و طبيعی ايران نام می گيرد


بنياد ميراث پاسارگاد، به دو دليل، سال 1387 خورشيدی را «سال ميراث های طبيعی و فرهنگی ايران» می نامد:
1. انسان متمدن و پيشرفته ی امروز به خوبی دريافته است که تنها اهميت دادن به مجموعه ای متشکل از آزادی و صلح و حقوق بشر گرفته تا مبارزه با تبعيض های نژادی و جنسيتی، فقر، بی عدالتی، و بالاخره کوشش در راستای حفظ و اهميت ميراث های فرهنگی و طبيعی است که تفاوت معنوی و شگرف او را نسبت به انسان سرآغاز تاريخ تا پايان قرون وسطی آشکار می سازد. او، با اين که مغرور به داشتن بالاترين تکنولوژی طول تاريخ است، به خوبی دريافته که بهره وری از اين تکنولوژی تنها در سايه ی درک، و تبادل ارزش های فرهنگی بشری امکان پذير است و بس؛ و بدون اين امور او هيچ برتری و پيشرفت واقعی انسانی و معنوی نسبت به دوران بربريت نخواهد داشت. و چنين است که ميراث های فرهنگی، تاريخی و طبيعی همه ی جوامع اکنون در زمره ی سرچشمه های ارزش های فرهنگی و دست آوردهای معنوی مردمان جهان قرار گرفته و حفظ و نگاهداری از آن ها از وظايف و حقوق مسلم و جدی هر انسان متمدنی است.
2. متاسفانه، در سال های اخير، و به ويژه در چند سال گذشته، بی توجهی های عمدی و غيرعمدی دولت و مسئولين سازمان های ميراث فرهنگی و محيط زيست ايران لطمه های جبران ناپذيری به اين ميراث ها زده و، متأسفانه، با وجود هشدارها و اعتراض های مداوم دوستداران فرهنگ ايران، ويرانی های هر روزه ی ميراث های تاريخی ما از سويي، و آلوده شدن گسترده ی محيط زيست و نابودی تدريجی و سريع ميراث طبيعی ما، از سوي ديگر، چنان وسعتی به خود گرفته که به فاجعه ای بزرگ تبديل شده و سکوت و بی توجهی به آن شايسته ی انسان متمدن امروز نيست.
بر اساس اين دو واقعيت آشکار، و نيز به احترام شروع سال نوی ايرانی، که نشانه ی زيبا و روشنی از عشق انسان به طبيعت، محيط زيست و ارزش های زنده و شفاف فرهنگ ايرانی سرزمين ما است، و با توجه به نياز شديد به حفظ و نگاهداری ميراث های فرهنگی و طبيعی ايرانزمين، بنياد ميراث پاسارگاد سال 1387 خورشيدی را « سال ميراث های فرهنگی و طبيعی ايران» نام می گذارد و از همگان می خواهد که در سراسر اين سال، با هر امکان و وسيله ای که در اختيار دارند، در آگاه سازی مردمان و علاقمند کردن آن ها به اقدام برای حفظ ميراث های گرانقدر ملی و بشری شان پيشقدم شوند.
همچنين، اين «بنياد» و کميته ی وابسته به آن ـ «کميته ی نجات پاسارگاد» ـ اعلام می دارند که آمادگی دارند تا همه ی دادخواست ها و درخواست های سازمان ها، افراد و گروه هايي را که به اين مهم ياری برسانند در مراجع و رسانه های بين المللی منعکس سازند.
با آرزوی اين که سال نوی ايرانی، به عنوان سالی که در آن ملتی برای حفظ ميراث های فرهنگی و طبيعی خويش به پا خواسته است، در تاريخ سرزمين مان بدرخشد و اين نسل را در برابر نسل هایی که خواهند آمد و سند هويت شان را در همين ميراث ها جستجو خواهند کرد سرفراز سازد.


با مهر و احترام
شکوه ميرزادگی
مسئول امور اجرايي بنياد ميراث پاسارگاد
17 فوريه 2008


۱۳۸۶ اسفند ۳, جمعه

ليلا صمدي بدرود

نمیدانم سرزمینمان در این هنگامه ستاره کشی و ستاره سوزی و از دست دادن یاران چه میکند. ایران من به تو تسلیت میگویم باشد که تلاش دوچندان ما و لیلا بودن ما این اشک چشمان و بغض گلو را با شادی یکی کند.به دوستان نزدیک لیلا و خانواده اش و گروه های پاسدار فرهنگ سرزمینمان خالصانه تسلیت می گویم
ليلا صمدي را چندين بار به دلايل مختلف در مناسبتها و جلسات مختلف ديده بودم. كاربلد بود و كارا، فهم بالايي داشت و تحت تاثير هوچي ها قرار نمي گرفت، براي گنده شدن اسمش كار نمي كرد، متعصب كور هم نبود. فقط و فقط يك هدف داشت "ايران". هضم خبر مرگ ليلا و نبود اون خيلي سخته، ناباورانه هنوز هم دارم با خودم كلنجار ميرم كه آخه چرا؟ چقدر براي سيوند نلاش كرديم و چقدر تلاش كرديم و چقدر ليلا زجر كشيد، شايد تحمل ديدن سيل بنيان كن رو روي تنگه بلاغي نداشت و ترجيح داد بره و اين ننگ رو تحمل نكنه. واي بر ما كه تنها شديم و بايد تنهايي كار كنيم و سد سيوند رو هم ببينيم.فرهنگمون مرده ليلا هم پريشب مرد، غده تو سرش داشت غده اي به نامردي سيوند كه وقتي زنده بود هم آزارش ميداد.ليلا و فرهنگمون الان پيش هم هستن.
عليرضا دوست حوبم كه شناخت بيشتري از ليلا صمدي داشت هم از ليلا گفته:

۱۳۸۶ بهمن ۳۰, سه‌شنبه

نام ما نيکوست

پدرها و مادرها حق دارند براي بچه هاي خود اسم انتخاب کنند و همچنين حق دارند هر اسمي را که مي خواهند انتخاب کنند و به نظر بنده حتي نامي نامتعارف. رسانه هاي يک کشور هم همينطور در آفريده هاي خويش مي توانند نام و لقب شخصيتها را متناسب با نقش آنها و هر آن چيزي که دلشان مي خواهد برگزينند و بانيان نشر نيز بدينگونه کمتر از موارد قبلي صاحب حق نيستند.نويسنده اي که در مرحله پردازش شخصيتهاي مورد نظر در نويسه خود است هر اسمي را که بخواهد مي تواند از گنجينه فرهنگ نامهاي رايج و غير رايج بردارد.
ستيزه هاي فرهنگي که معمولن هم ازر با ستيزه هاي نظامي يا به واژگاني ديگر فيزيکي در حال انجامند پديد آورنده حساسيتهايي هستند که فرآيند وام گيري را ملزم به دقت بيشتري مي کند. اين رويداد ملل متمدن تر را ناچار به کشيدن ديوارهاي فرهنگي براي جلوگيري از آلودگي خويش مي کند و عدم بکارگيري راهکارهاي مناسب و کوتاهي در پاسداري از ريشه هاي خودي و همچنين بي توجهي به پالودن فرهنگ، ملل نوپا و تهي از باورهاي اسطوره اي يا عناصر ملي را پوک ميکند و دست آخر زمينه شکستنشان را فراهم مي کند. از اين روي مللي که در آغاز حيات فرهنگي خويش هستند و در فاصله بيشتري با ملل متمدن تر، راحت تر تحت تهاجم قرار مي گيرند و بعضا شايد آگاهانه و با ميل خويش از فرهنگهاي ديگر استفاده مي کنند. اما فرهنگ ما با دريايي از ياورهاي اساطيري و رفتارهاي نمادين و بالطبع با دشمناني و مهاجماني کمربسته با کينه اي که پهناي آن به گستردگي سرزمينمان است هم مانند بسياري از تمدنهاي کوچک و بزرگ با همين مشکل دست به گريبان بوده و هست. بعضا نه تنها نامهاي فرهنگهاي غير آريايي، که خود فرهنگ آنها هم به زور يا غير زور وارد فرهنگ ما شده است.البته هدف از اين حروفچيني در اينجا پرداختن به مسئله عدم استفاده صحيح از نامهاي ايرانيست وگرنه پرداختن به تيرگي هاي فرهنگي زمان و تواني بسيار بيش مي طلبد، فقط در اينجا همين را بگويم و به نوعي روشن کنم که وام گرفتن از فرهنگهاي ديگر نه تنها بد نيست که حتي مي توان گفت از عوامل پيشرفت و ماندگاري هر ملتيست اين يادگيري به ايجاد سازگاري و پر کردن چاله هاي فرهنگي کمک کرده و همانا يکي از عوامل بقاي فرهنگ خود ما همين توانايي در وام گرفتن است که خود انديشه اي آزاد از تعصب و دين مستي را مي طلبد.
ولي جرياني که اين روزها با آن مواجه هستيم چيزي فراتر از يک وام گيري ساده است، اين زمان نه خانواده ها يعني پدرها و مادرها و نه متوليان فرهنگي اين دوره، نه تنها توجهي به پاسداري فرهنگ ديرپاي اين سرزمين ندارند بلکه هميشه آن را در موضعي منفي و در خلاف اخلاق و شرف و تربيت نشان مي دهند.
تلوزيون به عنوان بزرگترين و قدرتمند ترين و پر مخاطب ترين و به شوند همين تعاريف پر مسئوليت ترين رسانه مورد توجه است و اين خصوصيات بار بسياري بردوش متوليان و برنامه سازان آن مي گذارد. حال چنين است که تعداد زيادي از اسامي در فيلمهايي که تلوزيون، اين عظيم ترين پديده تبليغي مي سازد غير ايراني هستند و جالب اينکه معدود دفعات استفاده از اسامي ايراني مربوط به وقتي است که قرار است شخصيتي غير انساني، معتاد ،دزد، آدمکش يا . . . . پرداخته شود در حقيقت اينگونه ما امروز خودمان و پدرانمان را بهترين نماد براي نمايش پليدي مي بينيم.
در اين مدت چند سريال از تلوزيون پخش شده است که جز با اين انديشه ساخته نشده بود و اين بي انصافي و خودباختگي در مجموعه هايي که در روزهاي ماه رمضان پخش مي شد به اوج خود رسيد. در آنها اکثر افراد موجه و موقر و موفق اسامي عربي و مذهبي داشتند و تقريبن تمام مفسدين آريايي بودند.
رز، مژگان و مرجان معتادان هرجايي، فرزاد نقطه مقابل الياس مقدس، منوچهر پرويزي مردي از هر نظر فاسد که شايد به همين دليل هم منوچهر بود و هم پرويز، شهرام، کاوه، مهتاب، هوشنگ، کامراني، جمشيدي و قدسي که در نقطه مقابل اين قداست قدسي هستي ست. بگذريم که انتخاب اسامي مانند يونس هم با رندي تمام و بدون در نظر گرفتن خبط يونس پيامبر در يک بازه زماني ويژه و مورد غضب گرفتن او انجام نشده.
البته از نويسندگان و سازندگان و کارگرداناني که خوش رقصي هاي خود را حتي به بهاي سر سربازي هخامنشي هم بايد انجام دهند هيچ انتظاري نميرود و اميدي به بهبوديشان نيست، روي صحبت با دولتي است که اينچنين کندن گور فرهنگ آريايي را حمايت مي کند. همين است که امروز با افتخار در 10-12 اسم اول و فراوان در ايران هيچ اسم ايراني ديده نمي شود که البته با توجه با بي اعتمادي به اين آمار و آمار دهنده حتي در صورت نادرستي اين آمار هم با فاجعه اي کمتر از آنچه بدان اشاره کردم مواجه نيستيم.
اکثر بزه کاران و خلافکاراني که ما هر روزه در صفحه حوادث جرايد اسمشان را مي خوانيم همان 10 اسم برتر ايران هستند. البته هيچ خردي نه مي گويد و نه مي تواند بگويد نوع اسم دليل نا هنجاريست ولي اگر قرار است داستاني باورپذير باشد بايد به واقعيت ها توجه کرد.
باز هم ديده شده در همين سريالها جواني که سالها در خارج از ايران فراري بوده و خلافکار بار آمده وقتي به داستان وارد مي شود با چهره اي تماما ايراني، محکم خود را کورش معرفي مي کند گويي که اين آخرين وسيله ادامه روند تبهکاري هاي خود در ايران را يافته و اکنون با اين اسم با تجهيزات کامل کجروي مي کند. آيا اين صداقت است و واقعيت جامعه ما اينچنين تصويريست؟
ظاهرا فاسدان و پلشتان بايد هم از اسم و هم از لقب آريايي باشند تا ناراستي آنان باورپذير باشد . بسيارند نمونه هايي که دستپخت رسانه هاي وطن فروش و حلقه بگوش است. صداقت در پرداختن بديها يعني اينکه هم نام ايراني باشد و هم نام خانوادگي، داريوش خسروي مرد فاسد داستان پول کثيف را که فراموش نکرده ايد؟
شرحي که داده شد بي انصافي اي است که در حق فرهنگ اين سرزمين مي شود آن هم از جانب فرهنگ گريزاني که که پيشينه اي جز فرهنگ سوزي و دغلدوزي نداشته اند و امروزه اسم و لقب خودشان رونق دهنده پلشتي سراهاست. کافيست سري به يکي از زندانهاي همين روزگار زده و فقط کلمه "سيد" را بلند صدا بزنيد، ببينيد چند نفر روبرگرداننده و در پي خطاب کننده خويش هستند.
کاوه مرادي

۱۳۸۶ بهمن ۲۴, چهارشنبه

اين روزا !

ياد آن روز که مي کرد نصيحت پدرم
که فلک نيست جوانمرد، حذر کن پسرم
زين روايتگر نااهل تهي از انصاف
او که هم سوخت مرا، هم تو و هم آن پدرم
گرچه در گوش مدامم سخن اوست ولي
هر زمان با کلک از دست فلک سربه سرم
همه پوچي، همه پستي، همه کوته نظري
من بدينگونه از اين پيچه ره، ره نبرم
آه نوروز تو چون ريشه افکار مني
روز نو خلق بکن تازه تر از تازه ترم
سيزده را همه عالم بدر از شهر امروز
من خود آن سيزدهم کز همه عالم بدرم
مشک عطار تهي از نفس ريحان است
خرده بر من بگرفته که چرا بنده کرم
سالها مي گذرد، بنده بگوشم اما
فهم هر رايحه مفهوم به عضو دگرم
سر آنم که به سرباري و سردرگمي ام
حال پايان بدهم با دف و گرز و سپرم
آنچنان بر سر اين بازي بدکيش کنم سربازي
که نماند اثرت، تا که نماند اثرم
زين پس از بي صفتان سايه نخواهم هرگز
دل به ايشان ندهم، خود به رفيقان سپرم

کاوه مرادي

۱۳۸۶ بهمن ۲۰, شنبه

اين کار زيباي هادي خرسندي شرح حال خيلي از لحظات تاريخ و زندگي ماست। زياد در قيد و بند زمان خاصي نيست هرچند در زمان خاصي و براي زمان خاصي سروده شده.
باران سياه
روزي که آسمان وطن غصه دار بود
روزي که زندگاني مردم تباه شد
باران که در لطافت طبعش خلاف نيست
چون روزگار مردم ايران سياه شد
در انتظار سبزه و شوق سپيده اي
ما را بجز سياهي و سرخي نصيب نيست
در شهر حوض قرمز و فواره هاي خون
همشهريان، سياهي باران عجيب نيست
آن ابر دل سياه که بر شهر خيمه زد
سيل سياه راه به نهر و به جو گرفت
پر شد ز آب تيره آن حوض مسجدي
شيخ آمد و در آب سياهش وضو گرفت
شهريست پر سياهي و شيخان ز هر طرف
هم دل سياه و جامه سياه و عبا سياه
هم غرق در سياهي خود نائب امام
هم دين سياه و بنده سياه و خدا سياه
بلبل که با بهار سرش گرم عشق بود
افسرده از سياهي گلهاي باغ شد
وان نازنين کبوتر خرد سپيد بال
حيران از اين شباهت خود با کلاغ شد
ديدند مرد مومن همسايه را به بام
در وحشت از رسيدن آخرزمان شده
وان کودکي که عاشق نقاشي است و رنگ
در ماتم از سياهي رنگين کمان شده
در راه پاکسازي اين ابر تيره دل
بايد همه نهيم به يک سو درنگ خويش
واندر رهايي از اين بارش سياه
ايمان بياوريم به چتر سه رنگ خويش
سروده هادي خرسندي

۱۳۸۶ بهمن ۱۴, یکشنبه

سيوند

اينجا چراغاني شده دنياي اهريمن
دشمن کمر بسته ست بر نابودي ميهن
در دشت ايرانم تو خار مرگ مي بيني
آن حکم بنياد افکن و اين سيل بنيان کن
شهر نياکانم، داستانم غرق نفرت شد
با لطف ناداني ما و کينه دشمن
بيگانه گر ويران بکرد و سوخت و دزديد
از ما چرا با خانه مان بيگانگي کردن
در دامن جمشيد و کيومرث باليديم
اکنون ز ما نبود به حق آلوده تر دامن
ما ياددار تخت بوديم اينچنين کرديم
تا بچه هاي ما چه سان اين ياد پاييدن
ايران من يادها و يادگاريهات ويران شد
فردا جواب بچه ها چون مي توان دادن
از آن هنر کاو نزد ما ايرانيان بوده ست
اکنون فقط مانده به گور خويش استادن
از اسب اگر افتاده ايم از گرد گردون است
اما نشايد اين زمان از اصل افتادن
با يد که با هم بود چون زنجير چون دريا
تا از خفا بتوان سرود نور سر دادن
برخيز دست افشان و با من نغمه سازي کن
تا بشکنيم اين آخرين نيرنگ اهريمن
کاوه مرادي

ولنتاين-اسپندارمذگان-مهرگان


فراررسيدن جشن ولنتاين، دوستان پيگير و پايبند به ارزشهاي آريايي را بر آن مي دارد تا با معرفي و برشمردن ويژگي اسپندارمذگان آن را به عنوان جايگزين براي جشن ولنتاين معرفي کنند.
ضمن احترام به همفکران و سپاس از ايشان به خاطر دغده هاي ميهنيشان مواردي چند را که مورد گفتمان گروهها و NGOهاي دوستدار فرهنگ ايران زمين هم قرارگرفته را به آگاهيتان مي رسانم.
ضمن پرهيز از پرداختن به يک بحث تمام اسطوره اي و بازگو کردن ريشه ها و شوندهاي آيينهاي موجود بطور کوتاه و گذرا دو جشن اسپندارمذگان و مهرگان را مرور مي کنم تا شبهات موجود به حداقل برسد و گفته ها مسير تفاهم را هموارتر کند.
جشني که امروزه به عنوان نامزد جايگزيني براي ولنتاين بزرگنمايي مي شود اسپندارمذگان است که در گاهشماري جشنها در تاريخ 5 اسفندماه برگذار مي شود. نزديکي زماني و تاحدودي موضوعي اين دو آيين يعني ولنتاين و اسپندارمذگان علاقه مندان به زدودن فرهنگ بيگانه را بر آن داشته تا نمونه ايراني را جايگزين نمونه انيراني کنند بي نوجه به اينکه اسپندارمذگان جشني ست که که به خاطر زمين و براي آن برگذار مي شود و اشاره به زن و گراميداشت او تمثيلي ست از باروري و زايا بودن و زندگي ساز بودن که ستايشي ست مشترک با کاربردي مادي و معنوي ميان زن و زمين. ولي صرفا نه مي توان و نه بايد براي حذف ولنتاين مقوله عشق (که اسپندارمذگان حداقل به معني ولنتابن تهي از آن است) را در اين نزديکترين جشن بزرگ آريايي به ولنتاين گنجاند و دگرنکته اينکه اکثرا 29 بهمن ماه را به عنوان سررسيد اين جشن در نظر مي گيرند که علاوه بر ناهمساني با تاريخ اصلي آن يعني 5 اسفندماه (اين مشکل به خاطر 6 روزي است که در روايتي ديگر در گاهشماري جلو کشيده مي شود)يک ناهمگوني اسمي نيز ايجاد مي کند.
يعني در اين گاهشماري دقيق و پيچيده همراه با جنبه هاي سنبليک که اکثر آنها با هم همخواني دارد، جشني که نام اسفند در نام آن است و بر آن است در بهمن ماه برگذار مي شود؟ که چنين چيزي موردي يکسان را هم در کنار خود نمي بيند. توجه داشته باشيد که بدينسان ارجداشت هر فرهنگي جز ايجاد ترک انهدام بر ساختار آن فرهنگ هوده اي نخواهد داشت و اينگونه خود ما هستيم که در دل فرهنگ ديرپاي خود خندستاني ساخته ايم و هوده اي جز سردرگمي و سرگرمي به انطباق کورکورانه بقيه ناهمساني هاي فرهنگي برايمان نخواهد داشت.
همچنين جشني بسيار با عظمت و شکوه به نام مهرگان که بعد از نوروز بزرگترين جشن ايراني مي باشد در دفتر فرهنگي ما موجود است که هم نام آن و هم جنبه هاي سنبليک آن کاملا در برگيرنده و منطبق بر طيف معنايي موجود در "عشق"، "مهر" و "پيمان" است و بگونه اهداي يک حلقه که يک نشان آريايي ست به نشانه بستن پيمان و تمديد اين کشش بوسيله هديه اي در هرسال جاري مي شود.
و در آخر اشاره مي کنم که براي برتر بودن نياز نيست تمام حرکتهاي فرهنگي دنيا را به گردن بگيريم و به طريقي سعي در ثبت آنها به نام خود داشته باشيم و حتي در مواردي غير از اين که اگر براي آن معادل ايراني هم وجود نداشت نبايد با دستکاري در معاني و سنبلها و تاريخها سعي در ايجاد محيط ايراني تر بنماييم چون هم سنبلهاي فرهنگي ما و هم ديگر فرهنگها بدون شوند شکل نگرفته و فلسفه اي پشت اين شکل گيري زنده است که با اسم جديد سازگاري نخواهد داشت.تغيير آنها همانند معادله اي است که فقط جواب مساوي براي آن درنظر گرفته شده باشد ولي جان معادله نتيجه معادله را معامله ميداند

کاوه مرادي

۱۳۸۶ بهمن ۱۳, شنبه

شماري از احزاب ايران بر حق 50 درصدي ايران در درياي مازندران تأكيد كردند

در حاشيه‌ي نشست فصلي خانه‌ي احزاب، شماري از احزاب ايران بر حق 50 درصدي ايران در درياي مازندران تأكيد كردند

پنج‌شنبه يازدهم بهمن‌ماه، در حاشيه‌ي بيست‌ويكمين نشست فصلي خانه‌ي احزاب ايران، 31 احزب با صدور بيانيه‌اي مستدل بر حق 50 درصدي ايران در درياي مازندران تأكيد كردند و از دولت خواستند تا با بستن قراردادهاي دو جانبه با دولت‌هاي تركمنستان و جمهوري آذربايجان به زياده‌خواهي‌هاي همسايگان آبي ايران در درياي مازندران رسميت ندهد. اين احزاب هم‌چنين در اين باره پيشنهاد دادند كه دولت براي حل اين موضوع بر روي بسته‌ي پيشنهادي تشكيل يك شركت پنج‌مليتي در قالب «سازمان همکاري‌هاي درياي مازندران» - با حفظ حقوق پنجاه درصدي ايران - براي بهره‌برداري از درياي مازندران و حل ديگر مباحث آن دريا هم‌چون معضلات محيط‌زيستي، كار كند.
فهرست كامل احزاب امضاكننده عبارت است از:
حزب اعتماد ملي، حزب اعتدال و توسعه، حزب فرزندان ايران، حزب مردم، حزب پاك، حزب اراده ملي ايران، حزب آيين مردم، حزب وحدت ايران، حزب دوستي و مودّت، حزب شاخه زيتون، حزب ترقي، كانون مهستان، سازمان رهروان فردا، مجمع دانشجويان و دانش‌آموختگان گلستان، مجمع دانشجويان و دانش‌آموختگان گيلان، انجمن حمايت از زنان ايران، انجمن اسلامي فارغ‌التحصيلان ايتاليا، انجمن اسلامي فارغ‌التحصيلان فيليپين، جمعيت حمايت از حقوق بشر زنان، جمعيت زنان مسلمان نوانديش، جمعيت طرفداران نظم و قانون، جمعيت وفاداران انقلاب اسلامي، مجمع فرهنگيان ايثارگر، مجمع اسلامي كارمندان، كانون همبستگي فرهنگيان ايران، كانون دانشجويان و دانش‌آموختگان استان ايلام، كانون نداي همبستگي اصفهان، كانون همبستگي دانشجويان و فارغ‌التحصيلان، جامعه زنان انقلاب اسلامي ايران، سازمان دفاع از منافع ملي ايران، خانه پرستار.
متن كامل بيانيه به اين شرح است:


با بستن قراردادهاي دو جانبه به زياده‌خواهي‌هاي همسايگان در درياي مازندران رسميت ندهيم

در هنگامه‌اي كه بيگانگان چشم طمع به آب و خاك ايران دوخته‌اند، علي‌رغم حضور در رقابت‌هاي انتخاباتي از آن‌جا كه پاسداري از منافع ملي را فصل مشترك فعاليت‌هاي خود مي‌دانيم، اعلام مي‌كنيم:
1) رژيم حقوقي درياي مازندران، بر پايه‌ي دو قرارداد «دوستي» (1300 خورشيدي / 1921 ميلادي) و «بازرگاني و درياپيمايي» (1319 خورشيدي / 1940 ميلادي)، ميان دولت‌هاي ايران و اتحاد جماهير شوروي سابق استوار است. بر پايه‌ي فصل يازدهم قرارداد «دوستي» هر دو دولت از حق برابر كشتي‌راني آزاد در درياي مازندران برخوردار هستند و در قرارداد «بازرگاني و درياپيمايي» به حق بهره‌گيري يكسان و انحصاري دو دولت از اين دريا، چه از نظر كشتي‌راني (ماده‌ي 13) و چه از نظر استفاده از منابع طبيعي (بند 4 ماده‌ي 12)، به گونه‌اي روشن و غير قابل تغيير اشاره شده و از آن‌جا كه تحديد حدودي در درياي مزبور ميان ايران و شوروي به عمل نيامد، مالكيت و حاكميت دو دولت بر اين دريا به گونه‌ي مشاع و برابر است.
2) در سال 1370 (1991 ميلادي) با فروپاشي اتحاد شوروي از آن 15 واحد سياسي سر برآوردند كه رهبران همه‌ي آنها - از جمله چهار جمهوري‌ پديدآمده در كنار درياي مازندران (فدراسيون روسيه و جمهوري‌هاي قزاقستان، تركمنستان و آذربايجان «اران») - بر پايه‌ي اصل پذيرفته‌شده‌ي «جانشيني‌ دولت‌ها» در حقوق بين‌الملل، طي دو نشست در آلماآتي (پايتخت وقت قزاقستان - 1370) و مينسك (پايتخت بلاروس - 1373)، اعلام كردند كه به عنوان ميراث‌بران اتحاد شوروي، همه‌ي قراردادها و تعهدهاي اتحاد مزبور - از جمله قراردادهاي 1921 و 1940 - را به رسميت شناخته و محترم مي‌دارند. از اين‌رو اين همسايگان آبي ما، تنها مالكيت و حاكميت 50 درصد از درياي مازندران را به گونه‌ي مشاع در اختيار دارند و مي‌بايست نخست بر سر تقسيم آن در ميان خود به توافق برسند و سپس با ايران بر سر تعيين رژيم حقوقي نوين درياي مازندران به گفت‌وگو بنشينند.

با توجه به اين كه عنوان كردن سهم 20 درصدي براي ايران هيچ مبناي حقوقي ندارد و از سويي اين نگراني وجود دارد كه تا پيش از نشست باكو دولت جمهوري اسلامي ايران اقدام به بستن قراردادهاي دوجانبه‌ي تحديد حدود با جمهوری‌هاي آذربایجان (اران) و تركمنستان نمايد و به زياده‌خواهي‌هاي همسايگان وجاهت قانوني بدهد (كه سخنان وزير محترم امور خارجه در نشست اخير مطبوعاتي خود، تأكيدي بر اين امر بود)، پيشنهاد مي‌شود تا دولت به جاي اصرار بر تحديد حدود - كه هميشه مشكل‌ساز خواهد بود - بر روي بسته‌ي پيشنهادي تشكيل يك شركت پنج‌مليتي در قالب «سازمان همکاري‌هاي درياي مازندران» - با حفظ حقوق پنجاه درصدي ايران - براي بهره‌برداري از درياي مازندران و حل ديگر مباحث آن دريا هم‌چون معضلات محيط‌زيستي، كار كند. تا آن هنگام بايد اعتراض دولت ايران به تقسيم‌بندي شمال درياي مازندران و بستن قراردادهاي چندجانبه محفوظ باشد (هر چند شوربختانه در اجلاس اخير اين روند شايسته پي گرفته نشد و ما از حق ميزباني خود براي تأكيد بر قراردادهاي 1921 و 1940 بهره نبرديم)، چرا كه رژيم حقوقي اين دريا مشخص است و تعيين رژيم حقوقي نوين آن هم بدون حضور ايران رسميت نخواهد داشت و در صورت لزوم در دادگاه‌هاي جهاني نيز قابل پي‌گيري است، اما اگر دولت ايران بر پاي قراردادي صحه گذارد مطمئناً بعدها حق ايران - جز در دادگاه تاريخ - قابل اعاده نخواهد بود، هر چند در آن صورت نيز براي «تغيير در خطوط مرزي» بايد نخست بر پايه‌ي اصل 78 قانون اساسي راي تأييدگر چهار پنجم مجموع نمايندگان مجلس شوراي اسلامي را به دست بياورد، سپس بر پايه‌ي اصل 9 قانون اساسي - كه «آزادي و استقلال و وحدت و تماميت ارضي كشور» را از يكديگر تفكيك‌ناپذير و حفظ آن‎ها را علاوه بر وظيفه‌ي دولت‎، وظيفه‌ي آحاد ملت هم دانسته است - به آراي عمومي مراجعه كند.
با سپاس از عليرضا افشاري