۱۳۸۶ بهمن ۱۴, یکشنبه

سيوند

اينجا چراغاني شده دنياي اهريمن
دشمن کمر بسته ست بر نابودي ميهن
در دشت ايرانم تو خار مرگ مي بيني
آن حکم بنياد افکن و اين سيل بنيان کن
شهر نياکانم، داستانم غرق نفرت شد
با لطف ناداني ما و کينه دشمن
بيگانه گر ويران بکرد و سوخت و دزديد
از ما چرا با خانه مان بيگانگي کردن
در دامن جمشيد و کيومرث باليديم
اکنون ز ما نبود به حق آلوده تر دامن
ما ياددار تخت بوديم اينچنين کرديم
تا بچه هاي ما چه سان اين ياد پاييدن
ايران من يادها و يادگاريهات ويران شد
فردا جواب بچه ها چون مي توان دادن
از آن هنر کاو نزد ما ايرانيان بوده ست
اکنون فقط مانده به گور خويش استادن
از اسب اگر افتاده ايم از گرد گردون است
اما نشايد اين زمان از اصل افتادن
با يد که با هم بود چون زنجير چون دريا
تا از خفا بتوان سرود نور سر دادن
برخيز دست افشان و با من نغمه سازي کن
تا بشکنيم اين آخرين نيرنگ اهريمن
کاوه مرادي

۲ نظر:

ناشناس گفت...

سلام
دست آقاي کاوه مرادي درد نکنه خيلي خوب بود. اميدوارم نتونن به هدفشون برسن اونايي که مخوان اين سد رو بسازن

ناشناس گفت...

kheyli khoobe. khasteh nabashid