۱۳۸۶ بهمن ۳۰, سه‌شنبه

نام ما نيکوست

پدرها و مادرها حق دارند براي بچه هاي خود اسم انتخاب کنند و همچنين حق دارند هر اسمي را که مي خواهند انتخاب کنند و به نظر بنده حتي نامي نامتعارف. رسانه هاي يک کشور هم همينطور در آفريده هاي خويش مي توانند نام و لقب شخصيتها را متناسب با نقش آنها و هر آن چيزي که دلشان مي خواهد برگزينند و بانيان نشر نيز بدينگونه کمتر از موارد قبلي صاحب حق نيستند.نويسنده اي که در مرحله پردازش شخصيتهاي مورد نظر در نويسه خود است هر اسمي را که بخواهد مي تواند از گنجينه فرهنگ نامهاي رايج و غير رايج بردارد.
ستيزه هاي فرهنگي که معمولن هم ازر با ستيزه هاي نظامي يا به واژگاني ديگر فيزيکي در حال انجامند پديد آورنده حساسيتهايي هستند که فرآيند وام گيري را ملزم به دقت بيشتري مي کند. اين رويداد ملل متمدن تر را ناچار به کشيدن ديوارهاي فرهنگي براي جلوگيري از آلودگي خويش مي کند و عدم بکارگيري راهکارهاي مناسب و کوتاهي در پاسداري از ريشه هاي خودي و همچنين بي توجهي به پالودن فرهنگ، ملل نوپا و تهي از باورهاي اسطوره اي يا عناصر ملي را پوک ميکند و دست آخر زمينه شکستنشان را فراهم مي کند. از اين روي مللي که در آغاز حيات فرهنگي خويش هستند و در فاصله بيشتري با ملل متمدن تر، راحت تر تحت تهاجم قرار مي گيرند و بعضا شايد آگاهانه و با ميل خويش از فرهنگهاي ديگر استفاده مي کنند. اما فرهنگ ما با دريايي از ياورهاي اساطيري و رفتارهاي نمادين و بالطبع با دشمناني و مهاجماني کمربسته با کينه اي که پهناي آن به گستردگي سرزمينمان است هم مانند بسياري از تمدنهاي کوچک و بزرگ با همين مشکل دست به گريبان بوده و هست. بعضا نه تنها نامهاي فرهنگهاي غير آريايي، که خود فرهنگ آنها هم به زور يا غير زور وارد فرهنگ ما شده است.البته هدف از اين حروفچيني در اينجا پرداختن به مسئله عدم استفاده صحيح از نامهاي ايرانيست وگرنه پرداختن به تيرگي هاي فرهنگي زمان و تواني بسيار بيش مي طلبد، فقط در اينجا همين را بگويم و به نوعي روشن کنم که وام گرفتن از فرهنگهاي ديگر نه تنها بد نيست که حتي مي توان گفت از عوامل پيشرفت و ماندگاري هر ملتيست اين يادگيري به ايجاد سازگاري و پر کردن چاله هاي فرهنگي کمک کرده و همانا يکي از عوامل بقاي فرهنگ خود ما همين توانايي در وام گرفتن است که خود انديشه اي آزاد از تعصب و دين مستي را مي طلبد.
ولي جرياني که اين روزها با آن مواجه هستيم چيزي فراتر از يک وام گيري ساده است، اين زمان نه خانواده ها يعني پدرها و مادرها و نه متوليان فرهنگي اين دوره، نه تنها توجهي به پاسداري فرهنگ ديرپاي اين سرزمين ندارند بلکه هميشه آن را در موضعي منفي و در خلاف اخلاق و شرف و تربيت نشان مي دهند.
تلوزيون به عنوان بزرگترين و قدرتمند ترين و پر مخاطب ترين و به شوند همين تعاريف پر مسئوليت ترين رسانه مورد توجه است و اين خصوصيات بار بسياري بردوش متوليان و برنامه سازان آن مي گذارد. حال چنين است که تعداد زيادي از اسامي در فيلمهايي که تلوزيون، اين عظيم ترين پديده تبليغي مي سازد غير ايراني هستند و جالب اينکه معدود دفعات استفاده از اسامي ايراني مربوط به وقتي است که قرار است شخصيتي غير انساني، معتاد ،دزد، آدمکش يا . . . . پرداخته شود در حقيقت اينگونه ما امروز خودمان و پدرانمان را بهترين نماد براي نمايش پليدي مي بينيم.
در اين مدت چند سريال از تلوزيون پخش شده است که جز با اين انديشه ساخته نشده بود و اين بي انصافي و خودباختگي در مجموعه هايي که در روزهاي ماه رمضان پخش مي شد به اوج خود رسيد. در آنها اکثر افراد موجه و موقر و موفق اسامي عربي و مذهبي داشتند و تقريبن تمام مفسدين آريايي بودند.
رز، مژگان و مرجان معتادان هرجايي، فرزاد نقطه مقابل الياس مقدس، منوچهر پرويزي مردي از هر نظر فاسد که شايد به همين دليل هم منوچهر بود و هم پرويز، شهرام، کاوه، مهتاب، هوشنگ، کامراني، جمشيدي و قدسي که در نقطه مقابل اين قداست قدسي هستي ست. بگذريم که انتخاب اسامي مانند يونس هم با رندي تمام و بدون در نظر گرفتن خبط يونس پيامبر در يک بازه زماني ويژه و مورد غضب گرفتن او انجام نشده.
البته از نويسندگان و سازندگان و کارگرداناني که خوش رقصي هاي خود را حتي به بهاي سر سربازي هخامنشي هم بايد انجام دهند هيچ انتظاري نميرود و اميدي به بهبوديشان نيست، روي صحبت با دولتي است که اينچنين کندن گور فرهنگ آريايي را حمايت مي کند. همين است که امروز با افتخار در 10-12 اسم اول و فراوان در ايران هيچ اسم ايراني ديده نمي شود که البته با توجه با بي اعتمادي به اين آمار و آمار دهنده حتي در صورت نادرستي اين آمار هم با فاجعه اي کمتر از آنچه بدان اشاره کردم مواجه نيستيم.
اکثر بزه کاران و خلافکاراني که ما هر روزه در صفحه حوادث جرايد اسمشان را مي خوانيم همان 10 اسم برتر ايران هستند. البته هيچ خردي نه مي گويد و نه مي تواند بگويد نوع اسم دليل نا هنجاريست ولي اگر قرار است داستاني باورپذير باشد بايد به واقعيت ها توجه کرد.
باز هم ديده شده در همين سريالها جواني که سالها در خارج از ايران فراري بوده و خلافکار بار آمده وقتي به داستان وارد مي شود با چهره اي تماما ايراني، محکم خود را کورش معرفي مي کند گويي که اين آخرين وسيله ادامه روند تبهکاري هاي خود در ايران را يافته و اکنون با اين اسم با تجهيزات کامل کجروي مي کند. آيا اين صداقت است و واقعيت جامعه ما اينچنين تصويريست؟
ظاهرا فاسدان و پلشتان بايد هم از اسم و هم از لقب آريايي باشند تا ناراستي آنان باورپذير باشد . بسيارند نمونه هايي که دستپخت رسانه هاي وطن فروش و حلقه بگوش است. صداقت در پرداختن بديها يعني اينکه هم نام ايراني باشد و هم نام خانوادگي، داريوش خسروي مرد فاسد داستان پول کثيف را که فراموش نکرده ايد؟
شرحي که داده شد بي انصافي اي است که در حق فرهنگ اين سرزمين مي شود آن هم از جانب فرهنگ گريزاني که که پيشينه اي جز فرهنگ سوزي و دغلدوزي نداشته اند و امروزه اسم و لقب خودشان رونق دهنده پلشتي سراهاست. کافيست سري به يکي از زندانهاي همين روزگار زده و فقط کلمه "سيد" را بلند صدا بزنيد، ببينيد چند نفر روبرگرداننده و در پي خطاب کننده خويش هستند.
کاوه مرادي

هیچ نظری موجود نیست: