۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه

از من مخواه . . .


از من مخواه صبر از اين بيشتر کنم
ضد و نقيض عشق تو را معتبر کنم
آنقدر خسته ام که شبي ناگهان خموش
ترک سر و بر و ثمر و دردسر کنم
نه مي توان که قصه به سينه نگاه داشت
نه مي توانم اينکه کسي باخبر کنم
يکدم اگر حديث اسيريم گويمت
از پاي تا به سر همه را شعله ور کنم
يک راه، پر تلاطم و راه دگر سکوت
بايد دوباره بر سر اين ره خطر کنم
اين داغ را جه بود، به از چه چه غزل
مرغ سحر شدم که ز غم ناله سر کنم
همشهريان مرا به دقت ياران اميد نيست
بايد بدون ترس ز شهرم سفر کنم
بي نام و ياد خويش به هر کوي مي روم
تا اندرون خسته خود بارور کنم
گر بارور نشد به تبي خستگي خويش
همراه جان خسته از اين تن بدر کنم
"آخر، سرايم از آن شعرهاي ناب
شايد که در دل سنگت اثر کنم*"


کاوه مرادي
23/5/89


*
اي شعر من بگو که جدايي چه مي کند
کاري بکن که در دل سنگش اثر کني
اي چنگ غم که از تو بجز ناله برنخاست
راهي بزن که ناله از اين بيشتر کني

فريدون مشيري

۱ نظر:

Alireza Akbari گفت...

زنده‌باد کاوه با شعرهایی که من همیشه از خواندنشان لذت می‌برم

روند تغییر عروض از ابتداتا انتهای شعرت گاهی برای من خیلی جذاب می‌شه

البته باید اعتراف کنم که گاهی انقدر این تغییر زیاده که با خودم می‌گم: شاید من دارم اشتباه می‌خونمش، مثل "همشهريان مرا به دقت ياران اميد نيست"

ولی با تمام تفاوتی که در ساختار آوایی و عروضی بیت اول و آخر به‌نظر می‌رسه، زیباست و این تحول نرم ساختاری حتی زیباترش هم کرده، من که می‌گم وقتشه قالبهای نیمایی رو هم جدی‌تر تجربه کنی، هرچند که می‌دونم تجربه‌اش کردی ولی نه به اندازه قالبهای کلاسیک

کارت درست بوده، هست و خواهد بود

ارادت‌مند
علیرضا